يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمد مير سليمانی بافقی (باران)
آخرین اشعار ناب محمد مير سليمانی بافقی (باران)
|
صبری که تا سحر به تمنا نشسته بود
از زخم آرزو بــه مــــداوا نشســـته بود
از سایه های سرد؛ حسابی کلافه بود
تا در کنار سایه ســـــرما نشسته بود
از بس خبر ز بی خبـری داشت واژگون
در نامه ای نخوانده سراپا نشسته بود
وقتی صدای پای تـو آمد به گوش شب
خطی ز نور بر ســــر د نیا نشسته بود
بغض غمی که بسته کمربرشکار اشک
در پیچ آسمان خـــدایـــــا نشسته بود
پلک سـکوت پنجره از خواب خسته بود
تیک زمان به حسرت فردا نشسته بود
نصفم که سنگ بـــر نفس دیگرم نشاند
شیطان؛ نفس زنان به تقلا نشسته بود
"باران"مرا به چیدن رنگین کمان که برد
دیــــــدم خداي در ده بالا نشسته بود
تا گفت سهم حوصله ها ضربدر شود!
تفریق عشق بـا قد دو لاّ نشسته بود
در جواب استاد زارعی ارجمندم که مصرعی را تضمین فرموده بودند وبا پوزش از تاخیر به علت ادامه سفر.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.