چهارشنبه ۱۶ آبان
قلب تنها شعری از الهه ملکی
از دفتر احساس نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۴ تير ۱۳۹۲ ۲۰:۱۵ شماره ثبت ۱۴۳۲۷
بازدید : ۱۱۳۰ | نظرات : ۵۶
|
آخرین اشعار ناب الهه ملکی
|
شبی در عالم رویا
شبی تنها تر از تنها
نشستم رو به آئینه
تمام بودن وتنهائیم را زیر و رو کردم
خودم را جستجو کردم
خدا را آرزو کردم
منزه روح پاکی، در دل آئینه پیدا شد
سر حرف و سخن آغاز کردم در هوای او
خدا در روح و جان خسته ام احساس میکردم
دل و جان را به انوار زلال دلبرش دادم ،
و در آن خیره گشتن ها تمامی نورمی دیدم
بدیدم هر چه در آیینه میبینم
ز چشم و گوش و ابرو، جملگی جفتند
و حتی دست و پاها جفت و هم پیمان هم بودند
فقط این قلب تنهایم کنون تک بود سر گشته
چنان نجوا نمودم با خدا لختی
*****
ولی آهی درون سینه آمد سخت تفدیده
که گفتی از حریم گرم عشقی داغ تابیده
بگفتا قلب ها همچون خدا تنهاست
همانا قلب تو یکتا و بی همتاست
بسا دلهای دیگر همچو تو تنهاست..
***
یکی گفتا همین تنهائیش زیباست
شکوهش آن زمانی در ضمیرت اوج میگیرد
که در جایی دگر یک قلب تنها از نگاهت موج میگیرد
و بوی خاک باران خورده ای آهسته می خواند
و شوری از فراز آسمان پیوسته می بارد
تولد میشود عشقی...
***
کمی نور از درون آینه بر سینه ام تابید
چو گلبرگی لطافت داشت می رقصید
شمیم مهر افشانش به جانم نیک می پاشید
و گفتا قلب تنها در پی دلبسته های خویش میگردد
و دلها هم خدای عشق ورزی جفت آورده
و این تقدیر از روز ازل زاده
زمانی قلب هم ، با جفت خود پیوند میگردد
و تلفیقی ز اب و اتش و ایینه می بارند
خدایا دوستت دارم...
که تلفیقی ز نور عشق در دلها تو تاباندی..
***
بمان با من خداوندا ...
که این تقدیر تنهایی بنامت از ازل زاده...
تمام داده ها جفتند
من اینجا دلخوشم چون لطف سرشار تو را دارم
دل من هیچ تنها نیست
من اکنون با خدای خویشتن آرام میگیرم
خدایا شاکرم در قلب تنهایم تو پیدایی
دل من هیچ تنها نیست
بمان با من خداوندا....
تو را من دوست میدارم....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.