پنجشنبه ۲۹ آذر
روزهای گم شده ...! - بیا خوش باش شعری از کریم لقمانی سروستانی
از دفتر s@rv نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ تير ۱۳۹۲ ۲۰:۰۸ شماره ثبت ۱۴۲۱۷
بازدید : ۶۱۳ | نظرات : ۱
|
دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی
آخرین اشعار ناب کریم لقمانی سروستانی
|
درسکوت خفته ام
تکثیرشده فریادها
حرفهای مانده درچینه ، ترک برداشته
تا نگردیدم عقیم ازگفته ها
می نشانم بذرعشق درقلب ظلم
گر برویداین نهال مرده درعمق گلو
چکه چکه پهن گرددجشنِ امیدوُسرور
تا کنم آذین درآغوش عدالت چهل چراغ
فتح گردد آن همه ایام ازدست رفته ام
حال برپا میکنم شادی وشوق
آب گردداین فسیل یخ زده درسینه ام
تا که دوراز سختی شلاق ورنج روزگار
بازیابم سهم ازدست رفته ام باردگر
چون نمیخواهم ضیافت های آزادی وعدل
جا دهم درکنج پستوی نموروُغصه ساز
روبه پایان آمد این کابوس جبروُ وحشت دیروزها
محومیگردد ازاین پس بوی نعش وُلاشِشان
باز آمد ، روزهای گم شده...!
همرهِ عشق وُ شعور!!
**//**//**//**
اشعارمن احساسِِ گنگ مانده درخاک است
فانوس بی نوری زمین گیرواسف ناک است
با سایه های خسته وُ ویرانه خو کرده
غوری شده خشکیده دردامان یک تاک است
مخلوطِ انگورش کنی ترشیده میگردد
شهدشرابش همچوآن تلخی تریاک است
آشفته گشته شکوه های سردو خاموشش
گرچه سکوتش همچنان فریادپژواک است
تا کی اسیرِ قصه ی بی محتوی باشد
اززخم این ناداوری ها سینه اش چاک است
درپشت امیالش هزاران غصه خوابیده
جامش تهی ازشهدوشیدائی وناپاک است
باکوله باری حرف ناگفته عجین گشته
هرچه کشیدازدست این دنیای سفاک است
اکنون که روزدیگری آمد بیا خوش باش
آن دشمن دیرینه درپنهانی ولاک است
s@rv
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.