يکشنبه ۲۸ ارديبهشت
عشق و حال شعری از امیر وحدتی یگانه
از دفتر یگانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۷۷۹۹
بازدید : ۵۹ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر امیر وحدتی یگانه
آخرین اشعار ناب امیر وحدتی یگانه
|
#عشق_حال
میروم دنبال کار و عشق و حال خویشتن
تا که باشم بی خیال سن و سال خویشتن
ناز شستم ناگهانی رفته ام بالای شصت
لیک غافل گشتم از اندک مجال خویشتن
(دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت)
واگذارم گردش آن را بحال خویشتن
خاک می پاشم سرا پا غصه ایام را
تا به هر نحوی بسازم با ملال خویشتن
گوش بسپارم به ساز مطرب شیرین دهن
تا رها گردم دمی از قیل و قال خویشتن
جامِ می گیرم ز دست ساقیان سیم تن
تا دهم شرحی ز درد بی مثال خویشتن
عهد کردن بر وفا در مستی و می خوارگی است
می گشایم گوشه میخانه فال خویشتن
دوستان با وفا را می نشانم کنج دل
بی وفایان را نگردانم وبال خویشتن
می کشم از روزگار نامرادیها دمار
می شکافم تار و پودش در جدال خویشتن
کس نمی بینم #یگانه تا گشایم راز دل
راز دل را می گشایم با خیال خویشتن
#امیر_وحدتی_یگانه
روز و روزگارتان خوش.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام و عرض ادب
با اجازه مدیر عزیز:سایت استاد سیّدفکری احمدی زاده گرانقدر
بزرگوار تمام کارکردهای نمودیِ شعری که نوشتید در واقع اثر قلم زنده یاد استادشهریار است . وقتی به این صورت واضح باهمان وزن و قوافی و حتی باهمان جنبهی موسیقیایی و ریتم سایه نویسی از شعر دیگران دارید موظّف به حداقل نگاشتِ پی نوشت و توضیح قانع کننده هستید تا این نوع سرقات ادبی که متاسفانه نمی دانم به چه علت شاید به جهت کسب شهرت مرسوم هم شده است ! بیش تکرار نگردد . که تضمین هم تعریفی دارد نه اینطوری یکجا شعر کسی را بردارید و ... افسوس !
شعر از زنده یاد شهریار
غزل شماره ۱۰۵
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذارد مان فلک حالی به حال خویشتن
ما در این عالَم که خود کنجِ ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانیِ نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
شکر ایزد، شاهد بخت جمیل عاشقان
کرده روشن عالم از نور جمال خویشتن
بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین
گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن
دست گیر آن را که نَبوَد با کسش روی سوال
تا نگیری دست بر روی سوال خویشتن
دوست گو نام گناه ما مبر کز فعل خویش
بس بود ما را عذاب انفعال خویشتن
کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل
سفره پنهان می کند نان حلال خویشتن
شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک
او جمال جمع جوید در زوال خویشتن
خاطرم از ماجرای عمر بی حاصل گرفت
پیش بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن
آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما
رخ نتابیم از مه ابرو هلال خویشتن
اعتدال قامت رعناقدان از حد گذشت
تا نگه داری تو حدّ اعتدال خویشتن
همچو عمرم بی وفا بگذشت ماهم سالها
عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن
شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن
بیش نمی نویسم امیدوارم این نوع به تعجّب واداشتن ها ، دیگر در حیطه ی ادبیات و ادیبان محترم نباشد و هر کس با قلم و فکر و دانش و قلب و روح خودش بنویسید و نه از روی نوشته ی دیگر شاعران بااندکی تغییر کلماتی ، کپی برداری کند و با نوعی سوء استفاده ی مضمر و پنهانکارانه از بی اطلاعیِ خوانندگان ، به نامِ خودش ثبت گرداند !
بدرود یاحق