شنبه ۲۷ ارديبهشت
خاطره ی مشترک شعری از ساناز زبرشاهی
از دفتر محوِ ماه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۷۷۸۵
بازدید : ۵۷ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب ساناز زبرشاهی
|
واژه ها در جانـم بیقــرارند
به در و دیــوار می زنند!
قلـم به دست بجانِ کاغذها می اُفتم..
می نویسمت:
خـودم را از یاد بـُـرده ام
وتــو را به یاد دارم هنـوز.!
رویایِ حل شده در قرن هایِ دیروز..
ای رازِ سَـر به مُـهرِ قــرن هایِ دور...
در تَـن هایِ بسیاری به یادت زیستــه ام
تنهایی بسیاری را به یـادت زیستــــه ام
خسته از آشـــوبِ جنگ ها
خسته از تکــرارِ مــرگ ها
ای خاطره یِ مشترکِ تمامِ دیـــروزها
من هر تکـه از تـو را در خاطــره ای دور
جا گذاشته ام ...
و اکنون
در هــزاره ا ی دیگر از دلتنگی؛
به دنبال تکه هایت در شعر هایِ عاشقانه میگردم!
و تـ...و تکـــرار نخواهـــی شد...
به هــزار بار مــُــردنِ من....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و احساسش روانتر
درود بر شما بانوی عزیز
زیباست