ازعاشقی باطعمِ دلتنگی وغم سیرم
ازقصه ی تکراری پاییز دلگیرم
از اینکه با دلشوره ها کشتی بگیرم هِی
از اینکه در خواب و خیال مبهمی گیرم
از رقصِ غمگین قلم درشعردردآلود
از اینکه دارد می کند این فاصله پیرم
هر برگِ تقویمِ دلم آبستن زخمی است
فصلی ملال آور شده تصویر تقدیرم
جامانده ام از کاروان شادمانیها
یک روزِ اشکی در کنار شعر می میرم
بایدعوض کرد این تم تار جهانم را
اززندگی شد تلخی واندوه تفسیرم
باخودببراین خسته را تا روشنای عشق
ازدخمه ی تاریک شب باید که پر پرگیرم
دیگر نمی خواهم بمانم همدم حسرت
ازعاشقی باطعم دلتنگی وغم سیرم
✍️جمیله عجم (بانوی واژه ها)
اردیبهشت ۱۴۰۳
**************
درجستجوی ماه
ازدامن شبی
به دامن شبی دیگر
پناهنده شدیم
ولی اثری از روشنایی نبود!
الهی
خودت با نور معرفتت
چنان روشن کن مسیرمان را
که تاریکی ها ضربه فنی شوند!
✍️ #جمیله_عجم
خرداد ۱۴۰۳
*************
تِم تار جهانم را تو روشن کردی و زیبا
زدی رنگ قشنگی با نگاهت آسمانم را
گمت کردم اگر گاهی میان هجمه های شک
شدم در بند مردابی، پریشان درپی دریا
ببخش این کور سخت افتاده در چاه حماقت را
بگیر و ردکنم از کوره راه رنج این دنیا
تو ای یکتا پناه امن این گمگشته ی تنها
سرابی تشنه درخویشم کمک کن تا شوم پیدا
چراغان کن مسیرم را به نور معرفت هردم
نکن دیگر رهایم در دل شب کوچه ها تنها
فقط این روزها پهنای آغوش تو را عشق است
نگیر ازمن طلوعت را دمی ای مهر بی همتا
بتاب ای شمس آرامش که چون نیلوفری بی تاب
بپیچم عاشقانه بر پروپایت کنم غوغا
✍️ #جمیله_عجم
اردیبهشت ۱۴۰۴
🍀🌺🌼🍀🌺🌼🍀🌺🍀
رها ازبندهرچه تاریکی
نیلوفرانه گره می خورم
به خورشید آغوش تو!
رها ازقفس غمهای تکراری
کنار تو یک آسمان خنده می شوم
مرا رهانکن ای تنها دلیل آرامش
ای تنها پناه بی پناهان
که بی تو زندگی ام
کاغذی در باداست !
✍️ جمیله_ عجم
شعر زیبایی بود
واژه ی یک روزِ اشکی هم برایم جالب بود .
موفق باشید