سه شنبه ۱۶ ارديبهشت
|
دفاتر شعر آرمین اسدزاد (الف)
آخرین اشعار ناب آرمین اسدزاد (الف)
|
فلزِ پاشنهها بر نعلین
میخبرمیخ بکوبید و
بکوبید آهنِ گام زدن بر لاخسنگ
خیمه زین بادیه برچینید و بخوانید
خود را به صعب
و بگویید: بَه که آغاز سرگردانیست
بگویید: حیرانیست!
پایانِ قومی که نکردهست هجرت
اَلَم تَکُن ارضُ اللهِ واسِعَةً؟
این هم دعوت...
خطِ مرزی را از آن سو بستهاند ار
کوکِ رجز را همساز
در گلوگاهِ خشافتاده کنید
و بِنْوازید مارشِ گذر از شوسهها را همگی
که شانهکش شدن در کورهراه
به ز در بیراههها وارفتگی...
ولولهای گر که شنیدید، نبینید
نبینید که نیست
این غوغاسالاریِ ماندگانیست که شُشهاشان لِه
به لَهلَه زدنست
از ثقلِ سنگانِ سکوتی که هِی بر سینهها میکوفتند!
به جبرانِ آن حجم از دادها
که لب گزیدند و فروخوردند و
دستِ تطاول هرزهتر شد
پای در حلقومِ این بیموقع مسکوتان کنید!
ساقِ چربِ فروماندگان بریدنیست
گوشتِ تازه فراهم آورید
فَتُهاجِروا!
و بِشْتابید به دور از جورِ زمان جبرِ مکان...
تمام.
بخشهایِ عربی
برگرفته از ۹۷ نساء
|
|
نقدها و نظرات
|
ارادت بانو خوشحالم که مجالی شد تا دوباره به این محفل ناب برگردم پیشاپیش مشتاق اشعارتان هستم... | |
|
صد سلام به بانوی واژهها چقدر که دلتنگ بودم... اگر شما میدانداری نکنید که لطف اینجا میرود! مشتاق سرودههای سبزتان هستم...
| |
|
عرض سلام و ادب افتخاریست که در محضر دوستان باشم سپاس از نگاهتان | |
|
سرتون سلامت بانو ممنون که منت گذاشتید و به صفحهی بنده قدمرنجه فرمودید
اما ژان تولی و دو کتابی که از او خواندهام: حقیقت که هیچکدامشان را خوش نداشتم و محال است حتی از آنان الهام بگیرم چه برسد به... یک پیشنهاد کتاب هم که جذابتر کند دنیای ادبیتان را: ۲۶۶۶ نشر تندیس | |
|
درود مجدد ممنونم از پیشنهاد کتابتون که به شدت برام لذتبخش بود و همیشه استقبال میکنم ... سرچ کردم تا ببینم چیع و نویسنده کیعع... در اولین فرصت خواهم خواند... در ضمن اگه کامنت هارو میخوندم دستگیرم میشد چی به چیع با این حساب شعر پرمحتواییست  و باب میل من موفق باشید | |
|
ممنون که خواندید و دیدگاهتان را نگاشتید در حالت عادی پاسخ این بود که آقاجان مرگ مولف! هرچه برداشت کردید، همانست معنا! اما در این حال (به طور کلی) واجب میبینم که بگویم در نگاه من، ایران چنان از درون پوکیده و از بیرون پوسیده که فقط باید فرار کرد از این ورطه که دیگر کار از تعمیر و ترمیم گذشته و فروپاشی درونی همهی لایهها حتمیست! بازسازی مخروبهها هم کار چندین نسل... اما در مورد تاریخ انقضا، اگر خطاب به عدهای معدود باشد، بلی... اما اگر خطاب با هرکس باشد که هرکجا هروقت به گلوگاهش رسیده؛ پس همیشگی به قطع پاسخ است. | |
|
بعضی وقتا سخت ترین کار دنیا بعد از کار در معدن زغال سنگ نوسازی افکار و مغز هایی هست ک بر اثر گناه و معصیت پوکیده و در لجنزار متعفن یأس و نامیدی گیر کرده ....
بوی تعفن این مغز های پوکیده از یأس و نا امیدی حال همه ایران را خراب میکند ...
لجن پراکنی ممنوع ⛔⛔🚨🚨🚨
| |
|
سپاس که قدمرنجه فرمودید... | |
|
ارادتمندم بزرگوار با حضورتان صفحه را منور فرمودهاید | |
|
سلام و سپاس ارادتمندم اخوی | |
|
خجالتزده میفرمایید با حضورتان بندهرو مفتخر فرمودید بزرگوار
| |
|
سلام و سپاس بزرگوار بندهنوازی میفرمایید نظر لطفتان است | |
|
درود و سپاسم را پذیرا باشید | |
|
با متعصب دوآتیشه که بحث نمیکنن آفتابه میگیرن روش سوختگیاش خنک شه ولی از سر لطف فقط یه چندتا یادآوری: بنزین ۱۰۰ تومنی یادته؟ پراید هفت میلیونی چی؟ یا دلار ۱۰۰۰ تومنی؟ اگه یادته و زرزر میکنی، میدونی که بهتره خفهخون بگیر اگرم یادت نیست، سرتو از ماتحتت دربیار باشه؟ اگرم نباشه که اینجا نه! پیغام بده آدرس بدم تا مجال شه حضوری واکاویت کنم | |
|
اون موقع که بنزین ۱۰۰ تومن بود دست مزد کارگر ۴۰۰ هزار بود
مشکلات زیاد هس و هیچکی منکرش نیس ... گاهی وقتا برا یک بادکنک بزرگ یک سر سوزن تلنگر کافیست ....
آدرس قم روستای همیشه قهرمان صرم در خدمتم 💚 | |
|
سید به والله دارم فارسی حرف میزنم مجبورم اصطلاحات علمی به کار ببرم که برات مفهوم نیست؛ اما خب تا جای امکان ساده و بیپیرایهش میکنم بریم سر اصل مطلب: اول اینکه این شعر برای هرکسی در هرکجا سروده شده که تحت تاثیر جور و جبر زمان و مکان هستند؛ وجهالضمانش ۹۷ نساء: كسانى كه فرشتگان جانشان را مىگيرند و آنان بر خود ستم روا داشتهاند، به ايشان گويند در چه حال بوديد؟ گويند ما در سرزمين خود مستضعف بوديم، گويند آيا مگر زمين خداوند وسيع نبود كه بتوانيد در آن [به هر كجا كه خواهيد] هجرت كنيد؟ سرا و سرانجام اينان جهنم است و چه بد سرانجامى است. این از شعر که محکم خودش جواب خودشرو داد؛ ولی از ایران بگیم: هر کشوری یه سیاست بالادستی داره که حتی با تغییر دولت اون تغییر نمیکنه. سیاستهای بالادستی اونقدر مشهودن که اصلاً نیاز به دقت نیست، همه جا میبینیش... حالا مسئلهی اول اینکه آیا ایران هم سیاست بالادستی داره؟ مطلقاً خیر! دلیل: مداقه نمایید و مطالعه و مشورت و هرچی، به وضوح میبینید که ایران عزیزمان با خردهسیاستها اداره میشه نه یک سیاست کلی. مسئلهی دوم اینکه سیاست خارجی کشورها امتداد سیاست داخلیاوناست؛ که وقتی کشوری با خردهسیاست اداره بشه، سیاست خارجی میشه هچل هفت، یه مثال از هزاران: یه سوریه بازوی ماست، یه روز ازمون غرامت جنگی میخواد. مسئلهی سوم نسلی که تازه سر بلوغ درآورده و از بدو زایش در دامن مدرنیته قد کشیده، اینارو که نمیشه تسلیم یک نظام حکومتی سنتی کرد، جلوش تمامقد وایمیستن که به این حالت میگن تضاد بین دولت و ملت. حالا در جایی مثل ایران که به عجیبانه فاقد سیاسته، روشی هم وجود نداره تا این تضادرو کمرنگ بکنن، نتیجه اینکه این شکاف عمیقتر میشه تا جایی که میشه شکاف اجتماعی؛ در تاریخ هر کشوری به این حالت رسیده، اول تجزیهی فرهنگی شده بین مردمانش، بعد مردم علیه مردم، بعد هم فروپاشی سیستماتیک. فقط دقت داشته باشه ما همین در کلانشهرها به وضعیت یکی مونده به آخر رسیدیم، پس حرفم پیشبینی و پیشگویی نیست، نتیجهی بلامنازع وضع موجوده. حالا بیا به جای رجز و شعر پهلوانی و مناجاتنامه و شعار اینو جمع کن اگه مردی؛ اگرم نه که تورو مولا بگو حرف حسابت چیه اصلا؟ | |
|
اخوی اقتصاد وارفته نوک کوه یخه توو کامنت بالا کلیت مطلبو گفتم اگر هر جاش جزئیات یا سند و اثبات خواستی خصوصی بهم پیام بده عزت زیاد و خیر مستدام | |
|
درودم به دوست قدیم جناب انصاری بزرگوار ارادتمندم | |
|
سلام بانوی آرامش سپاس که نگاشتید نگاه و نظرتان را... و بله مسئلهی اسراف متاسفانه فراگیرست فراگیرتر از آن ارتشاء و اختلاس و ... همیشه توده دستپرودهی سیاست عمومیست اگر مردمی خراب شدند یعنی سیاستورزی خراب است | |
|
سلام و سپاس بانو از اینکه اثرم نتواسته با شما ارتباط برقرار کند غمگینم اما روشن که شاید بعدی بابی جدید بگشاید | |
|
سلام به جناب نجفی ارادتمندم بزرگوار | |
|
جناب کریمی عرض ادب و احترام چه خوش نگاشتید نمیخواهم خودم تحلیل کنم آنچه خودم نوشتم را فقط شاید نکتهای ظریف: ابتدا اشارتی بر هجرت بود، انتها امر بود بر مهاجرت | |
|
نازنینم من اصلا از آیهی مربوطه تفسیری نکردم، صرفاً ترجمهی جناب خرمشاهی را عیناً نگاشتم. این از این جدا از این اصلاً من تکبعدینویس نیستم که اختصاصاً برای مهاجرت از ایران بنویسم و چندی بعد به قول یکی دوستان همین صفحه شعرم تاریخ انقضا بخورد؛ اثباتش هم سادهست: به شعرهای سابقم نگاهی بیانداز. از اینها گذشته اصل حرف هم که در متن شعر به وضوح آمده: فَتُهاجِروا! و بِشْتابید به دور از جورِ زمان جبرِ مکان... دقت کن که برای مکان نام نگذاشتم و برای زمان تاریخ تعیین نکردم؛ یعنی هرکس هرزمان در هرکجا که حس کرد تحت جور و جبر قرار گرفته، خب مهاجرت کنه تا راحت شه. آخر هم اینکه گرچه حرف اصلاً از ایران و هجرت ایرانیان نیست اما خواه یا ناخواه گروهی از ایرانیان متاسفانه تحت جور و جبر زمان و مکان هستند که دلایلشرو به روشنی در کامنتها بیان کردم که چرا... حرفم برای این گروه هم صدق میکنه متاسفانه. حالا پسر خوب این چه ربطی به دکترای من یا دیپلم حضرتعالی داره؟ فهمین اینها که گفتن فقط کمی دقتنظر میخواد نه مدرک آکادمیک که صادقانه بگم مفت هم نمیارزه، فقط اتلاف عمرم بوده... اینم کلش، دیگه چی؟ داور چرا؟ برای کدوم اختلاف؟ ماجرا فقط این بود که بدون حتی یه سوال ساده از من، یهو شمشیر از رو بستی و با کلی لیچار بهم حملهور شدی، منم طبیعتاً جواب دادم، توضیح دادم، فحش دادم وقتی افاقه نکرد و ادامه دادی از قصد دست گذاشتم رو نقطه ضعفت که... بگذریم، خلاصه که آقاجان به کل شعر و کامنتم را بد متوجه شدی و بحث درگرفت... الانم برو سراغ کار و زندگیت وگرنه شبههی این پیش میاد که میخوای صداهارو خاموش و اختناق فرهنگیاجتماعی ایجاد کنی... ضمناً سلام | |
|
سلام و عرض ارادت پاینده باشید بزرگوار | |
|
سلام و سپاس بانو قدمرنجه فرمچدید مراتب امتنانم را پذیرا باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش برگشتید به شعر ناب