پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
درکوچه های بسته فقر شعری از سمیرا عاشوری
از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو
ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۳۶۶
بازدید : ۱۶ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب سمیرا عاشوری
|
درکوچه های بسته فقر،
خورشید هم از سایه برگشت
دیوارها خندیدند اما؛
از اشک شب،پنجره تر گشت.
نانی که برمیز غریبی ست؛
با طعم تلخ داغ باور
لبخند ها ماسیده بر لب,
دل ها اسیربغض دیگر...
ما مانده ایم و خاطراتی
با رنگ های نیمه مات عشق،
در سینی چای و سکوتی
از عطر بی مخاطب عشق.
هر واژه در دستان من بود
چون شاخه ای خشکیده از باد
تو رفته ای اما هنوزم
قلبم تو را آواز می داد.
فقر است گاهی بی کسی ها,
وقتی نباشد شانه ای گرم
وقتی که حتی آینه هم
دل خسته باشد از تب شرم.
در خلوت آیینه گونم،
تو مثل مه؛آرام می ریزی،
حس میکنم در عمق جانم
شاید تو هم مثل من،چیزی...
نه خانه ای،نه خواب راحت
نه دست های گرم همدرد
تنها امیدی مانده در دل
که عشق شاید برنگردد.
بر شانه های من نشسته ست
باری که با لبخند می سوزد،
فقر است اگر عشق نگیری،
حتی اگر دنیا پر از روز است.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.