روی لبت داری سرود زندگانی
در سینه ات خوابیده موج مهربانی
اردیبهشتی شد هوای پاک قلبم
وقتی رسیدی از سفر ای یار جانی!
پیوند دستان من و تو زد پلی از؛
عشقی اهورایی ، پلی رنگین کمانی
وقتی رسیدی هدیه دادی قلب خود را
در لحظه های تلخم از بی همزبانی
گل داده گلدان های ایوان پیش پایت
آبی ، سفید و سرخ و زرد و ارغوانی
در چشم تو خواندم حدیث عاشقی را
مهرت ، وفایت ، ماندگار و جاودانی
بیش از تمام روزها دارم تو را دوست
در جای جای لحظه هایم ارمغانی
هر دم دلم را می برد طرز نگاهت
ای بی نهایت شور و مستیِ نهانی
بردی مرا با خنده های بی ریایت
آن روزها و شیطنت های جوانی
دستم به تسبییح و سَرم سجاده گیرد
هر آن دعایت می کنم با من بمانی
از این دل عمری حرفهای ناشنیده؛
خواهی شنید ای مهربانِ آسمانی
پرپر کنم شعر و غزل ها را برایت
پس میدهم در پای تو هر امتحانی
آغوشت از آرامشی بی مرز لبریز ؛
از دشت سبز"پونه"ها تا کهکشانی
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
شدی اردیبهشت من شدم مستانه مدهوشت
شدی ساقیِ چشمانم از آن مینای مِی نوشت
چه اُردی میدهم من با بهشت گرم آغوشت
چه آرامم ، میانِ مخملِ ملطوفِ تن پوشت
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
درود بر شما پونه خانوم عزیز