جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر علیرضاجهانگیری نوین
آخرین اشعار ناب علیرضاجهانگیری نوین
|
ترانه ای از کتاب پرسه در کوچه شعر
گیر٬نده به من غریبه بی خیال شو جون چشمات
هرچقدرزبون بریزی نخورم فریب حرفات
باحرفای عاشقونه دلم ونگیر به بازی
واسه باخت هیچی ندارم برو آخرش میبازی
من به انتها رسیدم منو ننداز یادآغاز
منو یاد اون چیزای رفته از دست نینداز
منو ننداز یاد عشقم همونی که بی وفاشد
دل دادم بهش دودستی دل ازش خواستم گداشد
اولش به عشق قسم خورد دلموتنهانزاره
پا به پام بیاد تا هرجا تورفاقت کم نیاره
گفت منم مریض عشق و چشم تو دواودرمون
نکنی منو مداوا جلوی چشات می دم جون
هی می گفت و جادومیرد منو با حرف شیرینش
این دل یخی رو آب کرد اون نگاه آتشینش
دلم عاشق شده بود وخودمم خبر نداشتم
تسلیم محض شده بودم چاره ی دیگه نداشتم
باوردلم نمی شد که ستاره داشته باشه
توکویر خشک سینه گلای سپیده واشه
فکر می کردم مثل هرشب بازدوباره خواب میبینم
تشنه بودم ندونستم که دارم سراب می بینم
توی این دنیای رنگی ماروباش چه ساذه بودیم
میون این همه دلبر دل به کی سپرده بودیم
ماروباش همسفرچه دل سنگی شده بودیم
توی خلوت دل خود از چشای کی سرودیم
سرتو درد نمی آرم ماروجاگذاشت ورفتش
توی باغچه ی دل من دونه ی غم کاشت ورفتش
رفت وموند تواین دل تار حسرت خدانگهدار
رفت بارفتنش بهم گفت ساده دل بمون سرکار
رفت ومن موندمویادش که مثله سایه باهامه
نیگاکن شهرجنون وببین اونجاردپامه
کم کنم این قصه رو من قصه ی غصه ام درازه
تنهایک عشق خدایی واسه این دل چاره سازه
بیاو برگرد غریبه برو هرکجا که بودی
من در دلم رو بستم در زدن نداره سودی
بیا ونزار که تکرار بشه اون روزا دوباره
شاید قسمته بمونم من همیشه بی ستاره
تقدیم به همه عزیزان به خصوص علی افشاری عزیز که بانی این پست شد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.