مینـشیـنـم بی دلـیـل با ابـلهـی فَـک مـیزنـم ..!
گـاهگـاهـی ؛ رویِ رخـسـار خــودم چَـک مـیزنــم
این تـعصـب ، کور و جانبـداری بیـجاسـت ؛ دُگْـم
یـورش آوردی و پـس کِـش ورنـه پـاتَـک مـیزنـم
عـنصـر بی مـایـه از وَهـم و خـیال دم مـیزنـد ..
لیـک مـن فـرمـایـش از بُـرهـان و مـدرک میزنـم
لـوده میسـازد نـمایان خویـش از گفـتار خویـش
نزد نوحهخوان خطاست گر دایره ، تُنبک میزنم
سخت و دشوارسـت بـسا تزریق آگاهی به لـوچ !
گاه ؛ نـیازم خـنـده گـردد ، سـر به دلـقـک میزنـم
آنـکــه بـر نـادانـیِ خــود پـافـشــاری مـیکـنـد ..!
لا بــه لای گــفـتـمـانـش ، گــفـتـه انــدک مـیزنـم
گـر زبـانـم تـیشـه بـاشـد یـا مَــتِـه بـرقـی ، ولـی :
شـوک نخواهـد رفت فـرو بر مـغـز آهَـک میزنـم
جــوهــرِ کــج فــهــم را بـشـنـاس پـایِ گـفـتـگـو :
او تـفنـگ برداشت نماید ، دَم ز مـوشـک مـیزنـم
میپذیـرم اشـتبـاه ، آنـجاسـت دوبـاره اشـتبـاه :
چـشـم نـابـینـا ، چه کـورکـورانـه عـینـک میزنـم
کـارِ بـیهـودسـت فـنـر در رفـتـه را پـیچـاندنـش !
من که آگـاهـم ؛ چـرا کـوک بـر عـروسـک میزنـم
رویِ خــالِ قــرمــزِ بــرجـسـتــۀ نــادان مَــنـِـش :
مـانــده آمـاج گَــزِش ، بــر پــیـکـرِ کَــک مـیزنــم
مُـزمِـن و حـادست چو دردِ جهل و بر درمان آن :
گه گدار از پوست کـهیـر از پاشنه میخک میزنم
جبههایـست ؛ دانستن و دانـا بدانـد جان فداست
" لـحـظـۀ قـربـانـی دانـش شـدن " لَــک مـیزنــم
آفـت مــور و مـلـخ کِـشـتـزار را بِـگْـرِفـت و مـن :
زُل بـه چـشـم انـداز بی جـان مـتـرسـک مـیزنـم
نـقـدپـذیـری درخـور و شـایـان گـستـاخـان نـبـود
یاوگیسـت ؛ در شورهزاران حرفِ شهرک میزنـم
تابِ دیدن یا شنیدن ، چشم و گوشی هم نداشت
مُـشتِ نَـقْـدم را ببـین و بشنـو ، بی شـک میزنـم
درخورِ خودرأی پاسـخ : خُـب بـکش زیـپ دهـان
ابلهانست ؛ با سَـبُـکسـر چون تو من فَـک میزنـم
دگم
یزدان_ماماهانی
آغازسرایش۲۸_۱۰_۱۴۰۳
پایانسرایش۲۳_۱۱_۱۴۰۳
جستار_چکامه_آگاهمندی
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
بسیار زیبا و متفاوت بود