شنبه ۱۳ بهمن
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
فردای نو
تاگشودیم چشمانمان رابه جهان
غنچه ی خنده هنوزنگشوده
ناله مان زودجوانه زد
کودکی گم شدیک در روزی
باقی امارنج ومحنت روزبه روزی
بچگی به سرنیامده
برچسب بزرگی مان زدن
روزهازدیم چکش وقلم رقصاندیم تادیرهنگام
به امیدی برسیم به فردایی نو
نه امروزونه فردا
هرچه بودآش دیروزه
به کجامی رویم آخرندانم
جاده همان وگامهاهمان .ولیکن
همچنان نمی رسیم که نمی رسیم به فرداچرا
مقصداماآرزویی دورودرازه
تابه کی بایدرویم این خسته راه
گفتندحوصله پیشه کنید
عمرطی شدوهرگزنرسیم
عنقریب راهی گورستانیم
خوش خیال شایدمکتب وکودکستانیم
حال که جوانی رفت
دیگرچه سودزپیری وتب لرزی
روی تابوتمان بنویسیدچنین
زندگی قصه ایست خیالی وقرضی
باتقدیم احترام به محضرشماادیبان وهنرمندان گرامی
بهاالدین داودپور.بامداد
زمستان ۴۰۳
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سرودی بسیا رعالی
درودبرشمابزرگوار