سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 دی 1403
    19 رجب 1446
      Saturday 18 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        شنبه ۲۹ دی

        شکستم شیشهٔ هر اعتمادی را

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۵۲۳۱
          بازدید : ۱۷   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        کشیدی یک سر سوزن  مگر از دردهای من ؟!
        چه میدانی تو از شعری که با خون دلم گفتم؟
        تمام استخوان ها ذوب شد از حجم این آتش
        کجا زخم دلم دیدی که با خونابه می شُستم؟


        غرورم له شد از بی مهریِ هر مدّعی در عشق
        نبودی لحظه ای جای من از رنجی که جانم برد
        فقط از دور دیدی خنده ها و شادی دل را
        جوانی را نکرده زندگی ، در اوج رویا مُرد


        شکنجه میدهم خود را از این پس مُرد احساسم
        نمک پاشیده ام ، زخمِ عمیق آشنایی را
        توان دردها را هر کسی گردن نمی گیرد
        "شکسته استخوان داند بهای مومیایی را"


        به پای دوستی ها جان خود را ساده میدادم
        حریف دل نشد عقلم از این پیمانهٔ دردم
        پشیمان نیستم از اشتباهاتم ، خطر کردم
        پدر از روزگارِ روزهای خود در آوردم



        شدم چون کاسه ای که داغتر از آش می باشد
        به هر کس میرسیدم دردهای تازه می دیدم!؛
        به روی تیغ و خار زندگیِ او سپر بودم...
        برایش از درخت آرزویم ، حالِ خوش چیدم


        جراحت های بسیاری زدم بر خود ، خودم لعنت
        به هر زخمی دوایی رایگان از خون دل دادم
        مکید از خون من تا قطره ی آخر کنار آمد
        پس از درمان دردش مثل کاهی داد بر بادم


        بغل کردم شب و تاریکی اش را تا نفس دارم
        شبیهِ پنجره در سینه ی ، دیوار بی احساس
        کر و لالم از این بی حرمتی های هوس آلود
        میان قاب خود کز کرده ام از این همه وسواس


        شکایت میبرم بر شب ، شب از من درس می گیرد
        حریف دردهامان می شویم آهسته آهسته
        برای هم گناهی های هم رگ می زنیم آسان
        میان این همه نامردی و غم های پیوسته


        کشیدم دور خود دیواری از ممنوعه های دل
        کنم ترمیم این زخمِ عمیقِ افتخاری را
        کشیدم روی سر یک بار دیگر چادر غم را
        زدم آژیرِ این وضعیت بس اضطراری را


        شکستم شیشه ی هر اعتماد و امتحانی را
        فقط با شرشر باران میان ناودان دل شوم آرام
        ورود "پونه" از ممنوعه هایم نیست او جان است
        وَ باران می دهد با شب دوباره جان به این ناکام
         
         
        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مریم کاسیانی
        ۲ ساعت پیش
        خندانک خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۵۱ دقیقه پیش
        درود بر استاد بانو پونه عزیز..
        زیبا و زیبا و زیبا ولی غمگین..
        دلت شادو لبت خندون..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        ۳۰ دقیقه پیش
        سلام و درود بانو احمدی
        زیباست خندانک
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3