سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 8 آذر 1403
    27 جمادى الأولى 1446
      Thursday 28 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۸ آذر

        ترک خود

        شعری از

        رامینا یاراحمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۰۲۳
          بازدید : ۸   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رامینا یاراحمدی
        آخرین اشعار ناب رامینا یاراحمدی

        نیمه شبی که جهان در خاموشیست،خودم را ترک میکنم....
        برای آخرین بار دست بر موهایی میکشم که طعم نوازش هیچ کس را نچشیدند..
        اشک بر گونه هایم جاری می‌شود و اشک چشمانی را با شرمندگی پاک میکنم که جز سیاهی چیزی ندیدند...
        شرمنده دهانم هستم بخاطر  سکوت هایش و دندان هایم که مانع فریادم شدند و لبم را گاز گرفتند....
        سپاسگزارم از گلویم که نگهبان بغضم بود و چه آبروداری کرد،خود ترکید اما بغض را چون جنین در شکم مادر حفظ کرد...
        کاش می‌توانستم زخم شانه ام را جدا کنم و با خود ببرم شاید باری از خاطرات تلخ این جسم کم شود اما نمی‌شود... نمی‌شود .....
        قلب پژمرده و خسته ام را بیدار می‌کنم اما جانی برایش نمانده و خرده شیشه هایش زخمی ام می‌کند و می‌گوید دیگر از جانم چه میخواهی؟!راست می‌گوید مرده است و تپشش جز از استرس نشان چیزی نیست و از زندگی بویی نبرده....
        به بازوهایم میرسم که نانشان‌ را خوردم اما نانی آغشته به خون زخم های روحم و به قیمت روانم.....
        به دستانم نگاه می‌کنم،دستانی که جز یکدیگر آغوشی ندیده بودند و به هنگام سختی رها شده بودند...
        دستی بر کمرم می‌گذارم کمری طوری قوس پیدا کرده که هزار چکش هم نمی‌تواند آن را صاف کند،چه می توانم بخواهم از این ناتوان؟  پاهایم در زندگی لرزان  ایستادند و مقاومت کردند اما دیگر جز دو سرباز شکست خورده مغز به چیز دیگری شبیه نیستند و سد دفاعی بدنم را شکاندند و ناگهان بر زمین افتادم....
        آه چقدر سخت است ترک خود،بار ها ترک کردن یا ترک شدن را تجربه کرده ام نمی‌دانم چه می‌شود فقط میدانم سخت است و سخت تر می‌شود که دیدار دیگری در کار نباشد‌‌.....
        نگران این همراه همیشگی جسم نازنینم‌ هستم،بعد از من چه میشود؟کدام خاک می‌تواند آن را تجزیه کند؟یا کدام آتش می‌تواند آن را بسوزاند؟کدام دریا می‌تواند این حجم از غم را غرق کند؟نمی‌دانم و با زجه هایش راهی نمیابم....
        جسم رنجورم شرمنده ام در کوله پشتی ام جا نمی‌شوی،آن را با آرزوهایم پر کرده ام حتی معشوق خیالی ام هم در آن جا نشد....
        آدرس رفیق نیمه راهم که زودتر از من سفر کرد پیدا میکنم،کوله ام را میبرم نزدش،دستش را می‌گیرم و می‌رویم در گوشه ای و کوله ام را باز میکنم و جهان خودمان را می‌سازیم....جهان من ، او ، آرزوهایمان ....
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        مریم عادلی

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1