باز مرغ شعر من پر باز کرد
در هوای کوی تو پرواز کرد
باز زخم دردهای کهنه ام
تازه شد، با یاد تو سر باز کرد
دیدی آخر رازِ سر بر مُهر ما
فاش شد پیش همه لب باز کرد
عشق با دلهای ما بیگانه شد
زود آهنگ سفر را ساز کرد
ای دریغ از آن همه بخشودگی
چون نیاز ما بدید او ناز کرد
در میان این غروب ِ بی طلوع
جان ما با ابرغم دمساز کرد
وای باران در نگاه خیس من
بارشی را بی امان آغاز کرد