سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    دختر همسایه

    شعری از

    آروین محمدی

    از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

    ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۳۷۴۰
      بازدید : ۸۵۲۰   |    نظرات : ۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر آروین محمدی
    آخرین اشعار ناب آروین محمدی

    صدای ارسالی شاعر:
     
    از بخت خوشم
    زیباترین دختر دِه... 
    همسایهٔ ما بود
     
    مادر بزرگم همیشه می گفت:
    به عمرم
    دختر به این زیبایی ندیده ام
    نژادش با ما فرق می کند! 
     
    خدا اورا آفریده
    تا بدانیم
    خودش چقدر زیباست...
     
    وقتی فهمیدم
    خوش بخت ترینم
    که اولین کثرتِ 
    تپش قلب دختر
    برای من بود 
     
    صبحِ زمستانی سرد... 
    وقتی داخل کوچه دیدمش 
    یواشکی زیر لب گفت:
     
    دلم برایت تنگ شده
    شب، وقتی همه خوابند؛ 
    بیا جلوی درِ خانه... 
     
    دلخوشی بی اندازه ام را...
    کولاک برف 
    به نگرانی بدل کرد... 
     
    هرلحظه دعا می کردم 
    تا آخرای شب هوا خوب شود 
     
    کولاک ماندُ... 
    گفتم دخترک زیبایم 
    نمی‌تواند بیرون بیاید...
     
    ناامیدوارانه
    بیرون رفتمُ... 
    وقتی فهمیدم 
    چراغ هایشان خاموش است؛
    جلوی در ایستادم 
     
    همین که صدای نفس هایم را شنید... 
    در را آرام و ترسان باز کرد
     
    خیالش را راحت کردم 
    که کسی داخل کوچه نیست
     
    از در بیرون آمد... 
     
    از لپ های سرخُ
    سروروی سفیدش از برف 
    فهمیدم زیادی منتظر بوده
     
    بعد از سلام و احوالی... 
    از دیدنش 
    حسی رویایی گرفتم
     
    سرم را پایین انداختمُ
    با خجالت بسیار گفتم:
    لپ هایت چه زیبا قرمز شده... 
    جای بوسه ام 
    روی آن نمایان است
     
    گفت
    پس ببوسش...
     
    سرم را بلند کردم
    مژه های یخ زده اش را 
    با انگشتانم پاک کردمُ...
    ... 
    لپ قرمزش را بوسیدم... 
     
    خجالت
    چقدر به صورتش می آمد! 
     
    به خانه برگشتم... 
     
    هر کاری می کردم 
    از وفور لذت 
    خوابم نمی برد 
     
    کاغذ و قلمی را برداشتمُ...
    گفتم
    امشب را گرچه 
    هرگز فراموش نمی کنم
    اما
    شاید او فراموش کند... 
     
     
    [ و این بود که من... شاعر شدم ] 
     
     
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    ۲ هفته پیش
    درود بزرگوار خندانک
    محمد باقر انصاری دزفولی
    ۲ هفته پیش
    زیبا
    وبردل نشست
    هزاران درودتان باد
    شاعرگرامی
    خندانک خندانک خندانک
    پیام مفخم
    ۲ هفته پیش
    با سلام ، زیبا بود اما بیشتر مرا یاد بچه های آلپ انداخت ، نمیدانم در فرهنگ روستای ما این کلام تبلور هم ذات پنداری خواهد داشت یا خیر
    اما در قامت آرزوهای انسانی هیچ چیز ناشدنی نیست
    یاد مطلبی افتادم که گویا آفریننده سوپرمن برای او سرعتی فراتر از سرعت نور تصور کرده بود و دانشمندی به او می گوید این فرض حرکت بیش از سرعت نور ناشدنی است . خالق سوپرمن پاسخ گفت : شاید در دنیای شما ناممکن باشد اما در دنیای تصورات من شدنی است ... دانشمند جواب او را قانع کننده یافت ......
    کاغذ و قلمی را برداشتمُ...
    گفتم
    امشب را گرچه
    هرگز فراموش نمی کنم
    اما
    شاید او فراموش کند... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    ۲ هفته پیش
    درود تان باد گرامی
    خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    طاهره حسین زاده (کوهواره)

    من نَفَسِ شبی چراغانی ام ااا دیر زمانی ست که بارانی ام شعر مشترک کوهواره و شاهزاده خخخخ
    شاهزاده خانوم

    دیر زمانی ست که بارانی ام
    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2