پنجشنبه ۸ آذر
چرا فراموش کنم....چرا شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ ۱۵:۱۸ شماره ثبت ۱۳۳۱۶۰
بازدید : ۹۶ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
چرا فراموش کنم
چرا....
وقتی سایه های شک
از رگ گردن به من نزدیک تر است
و قناری های عاشق
به جفت هایشان بدبین اند
و چراغ های راهنما
فقط
برای معشوقه ها چشمک می زنند
چرا فراموش کنم
چرا
وقتی تاوان زیبایی مادرم
چروک های پنجه کلاغی یست
و عصایی که معجزه نمی کند
و پیر زنی یست که راه خانه ش را گم کرده است
به پدرم گوشزد کردم
ساعت جیبی ش
سالهاست از کار افتاده است
و دیگر قبله را نشان نمیدهد
و ففاره های باغ ملی
سالهاست کار نمی کند
و نیمکت های کهنه ش
هنوز
رنگ نشده است
چرا فراموش کنم
چرا
وقتی سوسن دختر همسایه
سر چهاراه وثوق
سنتور می زند
تا....
و پسری کشان کشان
مادرش را به آسايشگاه
سالمندان میبرد
چرافراموش کنم
چرا
میخواهم امشب
جای همه ابر های باران زا گریه کنم
زیرا...
کشتزار پنبه در خطر است...
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود خدمت شما بانوی مهربان ممنون از لطف شما وممنون از دقت نظر شما سلامت باشید و شاد | |
|
سلام و درود خدمت شما بانوی گرامی سلامت باشید و شاد | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوارم ممنون از نظر لطف شما سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی ممنون از نظر لطف شما سپاسگزارم | |
|
سلام تشکر از حضور تان سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بنظرم شعرهاتون سمت و سوی خوبی گرفتن...
بار معنایی و هماهنگی قشنگی توی سپیدارتون دیدم...
فقط یکی دو جا، گویا بازنگری نداشتید و سرسری ازشون رد شدید...
مثل
وقتی سایه های شک
از رگ گردن به من نزدیکترند
فوارههای باغ ملی...
درود بر شما جناب فریادی ارجمند
موفق باشید