تقدیم به بانو ماهور زائرمیری
تو کیستی آرامِ تو همبسترِ قلبِ من است
من سالهاست هم خانه ام با لحظه یِ دیدارِ تو
بر گردِ آن لحظه به رقص این شعله هایِ بی قرار
ماهورِ بارانی ببین چه کرده است دیدارِ تو
ماهورْ همان طلوعِ شعر در سرزمینِ سایه هاست
ماهورْ نوازش هایِ راز بر گیسویِ روحِ نیاز
ماهورْ همان شهزاده یِ شعرِ غزل پوشِ من است
ماهورْ همان تعمیدِ روح در زیرِ بارانِ نیاز
ماهورْ مریمی که من مصلوبِ موهایش شدم
ماهورْ نورِ ماهِ مست معبودِ روحِ واژه هاست
ماهورْ همان آتش که من با واژه ها آمیختم
ماهورْ معبدِ نیاز در سرزمینِ سایه هاست
چشمانِ بیدادگرِ تو در انعکاسِ قلبِ من
محکوم کرد روحِ مرا تا که تو را معنا کنم
من در کرانه یِ جهان از شوکرانِ گیسویت
مستِ سقوط شب شدم تا که تو را پیدا کنم
با خلسه یِ شبْ گیسویِ کلکِ پریشانْ مویِ تو
وحیِ نگاهت را هوس با وهمِ شب آمیختم
گیسویِ تو آبستنِ موعودِ شعرهایِ من است
زخمی بزن ای مهربان ، خون را به شعر آمیختم
جسارتا تکرار "ماهوز" حشو نیست؟
ویرایش نیاز ندارد؟