پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
می کند قهر آنکه روزی بود با تو آشتی
وقتی آنگونه که باید ، دقّتی نگذاشتی !
زیر و روها می کشیدی و منِ دیوانه که؛
عاشقت بودم همیشه ساده می انگاشتی
تا که فهمیدی ، تمامم از تو میگیرد نفس
بر فراموشیِ خود ، هر آن مرا واداشتی
من تورا تا پای جان میخواستم بی امتحان
آه من را از چه رو ، دیوانه می پنداشتی؟
کاش آن چیزی که الان را خریدی جان من!
ارزشش بیش از فروش آنچه باشد ، داشتی
یا بماند تا که هستی در تمام لحظه ها ؛
پرچمی که زیرِ پاها بود را ، افراشتی!
سعی کن حقّ کسی دیگر نباشد با مرام ؛
آنچه را چشمت گرفت و بی هوا برداشتی
می کند تیره روانت را ، ندارد روشنی
کوره ای را که در آن ، آلودگی انباشتی
از خدا خواهم برایت در زمین قلب خود؛
بذر خوشبختیِ تان باشد هر آنچه کاشتی
دشتِ سبزِ "پونه"ها را کن خبر از مُردنم
روحمان را شاد کن با یک گرامیداشتی!
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیباست