ای شعور شعر شیوایت عسل
ای زلال آیینه در روح آب
ای نگاه جان فزای ماهتاب
ای که بر مریم کنون دل داده ای
همچنان مریم مطهر زاده ای
ای که مریم رشته ی ایمان توست
آفتابش زینت ایوان توست
تو خودت گلواژه ای از مریمی
روی گلبرگ زلالش شبنمی
آنچه اینجا وصف ما از مریم است
گر چه بسیار است والله ه کم است
مریم است آنکو که دل را میبرد
جان به سودای کلامش می خرد
شعرمریم شیوه اش دلداری است
عطر شبنم در نگاهش جاریست
مریمی ها در ادب پر مایه اند
با فراز کهکشان همسایه اند
در نسیمی تا مطرا میشوند
با حبوط عشق معنا میشوند
من که از اشکم کنون رنجیده ام
بس که از مریم محبت دیده ام
در سپید شعرهایش یاس نیست
در زلال طینت ش الماس نیست
هر که میم مریمی سر میدهد
شعرهایش بوی مادر میدهد
منکه در میمش دلم گم کرده ام
کودکی هایم تجسم کرده ام
چون کلامش مثل مادر بی ریاست
آیتی از جلوه ی ذات خداست
مریمی ها تا در اینجا آیه اند
در حقیقت با خدا همسایه اند
======
به مهربانوی ادب ، خانم مریم شجاعی
چون عود نبود ، چوب بید آوردم
روی سیه و موی سپید آوردم...
و با سپاس وافر از ماهتاب مهربانی و کلام ، منیژه ی ضیغمی گرانقدر ...
یا حق....