چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
ای بلبل آزاده، ازین باغ ، گذز کن
از دامگهِ روبه و کفتار، حذر کن
اینجا، گهر ناب، که بازار ندارد
آهنگ تر و نغمه، خریدار ندارد
اینجا، گل آلاله و ارکیده غریب اند
دلواپس پژمردن گل های نجیب اند
در بام خرابی که کُنَد بوم خدایی
کی بلبل آزاده کند، حس رهایی؟
این باغ، در و پیکر و دیوار ندارد
جز جغد، کسی بهره ز انبار ندارد
اینجا همه بازیچۀ چنگال شغالند
بی آنکه بدانند، همه رو به زوالند
یکدسته ملخ درپی چاپیدن خرمن
این مزرعه را یکسره کردند سترون
زین باغ، بجز خاطره ای تار نمانده
جز پیکره ای خسته و بیمار نمانده
دیگر اثر از رودِ پر از آب نبینی
غیر از گوَنی تشنه و بی تاب نبینی
آهو شده آواره از این دشت دلآزار
شاید که شود جای دگر باغ پدیدار
از تاج خروس و پَرِ طاووس مپرسید
از خنجرِ با حنجره مأنوس مپرسید
شد نسترنِ تشنۀ خشکیده فراموش
شد کفترِ بی بالِ بلا دیده فراموش
از سهرۀ ترسیده و شهباز چه گویم
شبپره که شد مظهر پرواز، چه گویم
آهو و گل و نالهٔ طاووس، همه هیچ
پیچیده فرآیندِ رجاء در خم این پیچ
اینجا همه بیچاره، ولی در هپروتند
آلوده به ویروس خطرناکِ سکوتند
تا گرگِ جفا پیشه، کند میش نمائی
هرگز نتوانی هنر از خویش نمائی
تا پیکرۀ مزرعه، با خار قرین است
پاداش تو و عاقبت باغ همین است
ای بلبل! ازاین باغ برو، تا بتوانی
در لحظۀ نابی که رسد باز بخوانی
آن لحظۀ نابی که دلت ریش نباشد
دام و قفس و مهلکه در پیش نباشد
خرزَهره، گل سرسبدِ باغ، نباشد
بامزه ترین مرغِ چمن، زاغ نباشد
آنروز، دگربار، که بر شاخه نشینی
باچشم خودت این همه را نیک ببینی
شادابی گل، بسته به آبادی باغ است
ناسازترین چهچهه، آواز کلاغ است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
اجتماعی بسیار زیبا و با شکوه بود
دستمریزاد