چهارشنبه ۷ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهدی ملکی الف
|
دو غزل و یک رباعی از مهدی ملکی الف
وجود تو
بیا با لمس دستم درد را در من مداوا کن
برای قلب زارم لحظهها را ناب و زیبا کن
اگر طوفانیام مانندِ ساحل کن وجودت را
و غم را غرق در امواجِ پر آشوبِ دریا کن
شبی از کلبهی سردم جدا کن هر چه سرما را
زمستانهای غمگین را شبیهِ فصلِ گرما کن
هوای سرد را در سوگ آغوشت نمیخواهم
بهاری سبز را در شهرِ احساسم شکوفا کن
چه شبها حسِ اشعارم به عشقت اوج میگیرد
مرا در شورِ شاعر بودنم هر شب توانا کن
هلاکم میکند این روزهای تلخ و تکراری
بیا در روزگارم حس و حالی تازه برپا کن
عاشقِ بی جان
دائما چشم مرا خیره به چشمانت کن
عشق را مرهمِ این عاشقِ بی جانت کن
پخش کن بار دگر رایحهی مویت را
و مرا شاعر گیسوی پریشانت کن
باش تا خوب کنی حال دلم را ای عشق
قلب ویران مرا باز غزل خوانت کن
همدمم باش که سرما برود از دل شهر
عشق را گرمیِ شبهای زمستانت کن
مثل دریا شو و تنهاییِ دنیای مرا
غرق در سختی و سنگینیِ طوفانت کن
حسِ ناب
من با تو و قلب عاشقت خوشبختم
با عطر تو دارای خیالی تختم
ای عشق! بمان که حسِ نابی داری
وقتی بروی غرق عذابی سختم
شاعر: مهدی ملکی الف
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.