شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
هر لحظه می کشانی با خود مرا به اجبار
مهرت حراج و ما را کردی به خود بدهکار
از نقطه ی شروعت با دست و پا دویدم
پیوسته و شتابان ، سرگشته مثل پرگار
هر بار با تو گفتم ، عاشق شدم به رویت
از تو همیشه انکار از من دوباره اصرار
پروانه بودم و شمع ، دورِ گل وجودت
چون مادری به طفلش بودم تو را هوادار
سایه شدم سرت را ، بوران سخت و گرما
آخِر شدم برایت ، خاری میان گلزار
با تو همیشه آرام مثل نسیم بودم
من موج و صخره بودی دائم به قصد پیکار
زندانیِ تو بودم ،در بند و میله ی دل !
پشتِ سر آتشِ هجر ، در پیشِ روی ، دیوار
با غیرِ ما نشستی ، در روی دیده بستی
بر گوشِ ما رسیده از نارفیق اخبار
در سر هوای تازه ، داری و میسپاری
قلب شکسته ام را آسان به دستِ معمار
دردی به جان من شد قدِ دلم کمان شد
بر هیچ کوی و برزن ،دل را نشد خریدار
چشمم به راه مانده از لحظه ی جدایی
یک عمر عاشقی را ، هستم ز تو طلبکار
مشتاقِ ماهِ رویت ، دیوانه ام به کویت
از روی "پونه" بیزار ، تکرار کردی آزار
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.