عاشقت شدند

من از تو شعر گفتم و دیگران عاشقت شدند
ترسم از همین بود که کل جهان عاشقت شدند

در کعبه، دِیر، معبد و بتخانه دعا کرده ام تو‌را
از کاهنان شنیده ام که بتان عاشقت شدند

افسون و سحر و طلسم افاقه نمی‌کند
با سِحر چشم تو افسونگران عاشقت شدند

من خوانده ام ز تو و شعر کرده‌ام تو را
هست آنچه در زمین و آسمان عاشقت شدند

عشقت غرور اهل تفاخر را زمین زده
شاهان زبون شده چون بردگان عاشقت شدند

شنیده‌ ام که خسته شدی و دل به دریاها زدی
ماهی شدی و دریاهای بیکران عاشقت شدند

این حجم ز عشوه و غمزه ز طبع تو نیست
آنقدر فریفته ای که روبهان عاشقت شدند

من مدح تو نکرده ام که کافر کنم کسی
آنقدر خوبی که خدایان عاشقت شدند

تو گم شدی و ناگه به مسجد رسیدی و
از آن به بعد تمام صالحان  عاشقت شدند

سجاد ممیوند