سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        غریبیم ، خدایا نگه دار ، همینجاست ، رسیدیم

        شعری از

        فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        از دفتر تنهایی نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ ۱۴:۴۹ شماره ثبت ۱۳۲۱۸
          بازدید : ۹۹۱   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
        آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        صدای ارسالی شاعر:
        دستهایم سرد و تنها
        بی بهانه میشوند آویز هرجا
        غریبیم ، خدایا رسیدیم ، نگه دار ، همینجاست
        آناهی عشقِ ممنوعه
        جای پای شهوتِ سبزینه ی آنشب به روی گَردِ شرمم نقش می بندد تمام روزهایی را که از جانم گرفتی
        آناهی جان سلامم یادتان مانده ، سلامی را که بی پاسخ رها کردی میانِ جاده ای از بهت و حیرت
        سلامِ من کجا رفته ، مبادا هرزه ای دور از خدا آن را جوابی پست و شیطانی بگوید تا سیه گردد دلِ چون چشمِ کبکم ، همچو آبِ پاکِ چشمه ، چون نسیمی کو سلامت داد و رفتی.
        آن خداوندش نمی بخشد ترا
        داد و نفرینِ خدا بر چینِ کیسویت
        شانه بر گیری که آرایی خودت را شانه گردد تا ابد در گیرِ مویت
        شانه از زیرم رها کردی ز شادی های آن کودک جدا کردی نمی بخشد خدایم تا ابد همچون تویی را
        فغان و ناله ی هردو جهان بر هردو چشمانت ، که دیگر هیچ هنگامی نبید خنده بر لبهای زیبای تو مامانت
        الهی لال گردی نارسیده کال گردی ، باز گردی در زمانِ کودکی ، همچو نوزادی شوی در کنجِ گهواره ، بخوابد مادرت خوابش شود سنگین و تو در آرزوی شیر پستانش شوی غمگین
        تو خود دیوانه ای بودی مرا دیوانه ام کردی ، دلم بر خانه ای خوش بود  وتو بی خانه ام کردی
        الهی این زمین از زیر پایت سست گردد برخوری بر سنگِ خارایی که از قوزک به پایین له شود پایت که تا روزِ ازل پوشی به جای کفش دمپایی
        دو دستت را نمی گویم یکیشان بشکند تا دیگری بنویسدش زیبا برای دیگران خوش خط که اینست کیفرِ آنکس که یک لحظه دلی را راند و آن دل نیز تنها ماندو اینگونه خداوندش به او پاسخ سلامی داد
        الهی خوار گردی تا ابد بی یار گردی ، همدمِ دیوار گردی یا زِ یارت طرد گردی آدمی ولگرد گردی یارِ یک نامرد گردی
        خدایا غریبیم ، نگه دار ، همینجاست ، رسیدیم
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6