زندگی پیدایشِ سبزی و زن ! چون بستر است
زن به تنهایی خودش دیوانی از یک گوهر است
در میان ایـن همه تاریکی مطلق کـه هست
زن وجودش آیه ای در زندگی و باور است
می شود آرامش دلهای پاک و بی ریا
مهربانی را بیاموزد دلش بی خنجر است
ساده می بیند تمام مشکلات روبرو
با جسارت میکند حل جراتش نام آور است
خسته گردد هم ندارد انتظاری از کسی
شانه اش محکمتر از هرتکیه گاهی و سر است
وقت جنگیدن ، چنان شیری به میدانِ نبرد
وقت بی صبری صبور آرام مثل مادر است
کینه ای در دل ندارد از کسی ، طبعش بلند
وقتِ سختی و قضاوت ها امین و داور است
عالمی درد و سخن دارد میان سینه اش
او همیشه همدم و هم صحبتی بی یاور است
می کشد بار غمش تنها به دوشِ خسته اش
می خورد سندان به روحش تفتهٔ آهنگر است
وقت دلتنگی دلش را نذر یک جان می کند
در میان جمعِ مردان چون عقابی تک پَر است
جنس احساسش همیشه تازه مثلِ"پونه" است
در مقامش سر فرودم این کلام آخر است
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
بسیار زیبا و جالب بود
در وصف زن