پنجشنبه ۱ آذر
چرایش را نمی دانم شعری از خدیجه سعیدی
از دفتر سراب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۱۱ شماره ثبت ۱۳۲۱۰۰
بازدید : ۲۲۷ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب خدیجه سعیدی
|
شبی من روبروی غم
برای خود حبابی از نَمِ چشمت
به دریا هدیه می دادم
چرایش را نمی دانم
اما انگار شبی بی تو
دلم خواهد مُرد
شبی تکرار صد دردم
شبی از غم گریزانم
شبی از یک دلِ وحشی هراسان و
شبی صد دل غزلخوانم
شبی افسرده و زارم
شبی در فکر دیدارم
شبی اندازه ی دنیا پریشان و
شبی در فکر غمخوارم
شبی در انتهای کوچه ی بن بست تنهایی
اسارت می شود سهمم
اسیرِ دستِ دیوارم
شبی پیچک شود بُغضم
حصاری دَور احساسم
در این ویرانه ی دنیا
شبی درگیر صد دردم
شبی افسون صد بزمم
چرایش را نمی دانم
اما انگار شبی بی تو
دلم خواهد مُرد..
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم خواهر گلم بانوی واژ ها ان شاالله ک درست میشه | |
|
سلام چشم حتما مرسی از راهنماییتون | |
|
ممنونم جناب انصاری بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برشما بانو سعیدی عزیزم
شعرزیبایی بود
لغزش وزنی داره که کم کم درست خواهدشد