سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        باغ ترانه

        شعری از

        منصور دادمند

        از دفتر دیوان مسعود نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۰۰ شماره ثبت ۱۳۱۹۶۴
          بازدید : ۸۵   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور دادمند

        در باغی از ترانه
        می جویم برای تو یک ترانه
        از عشقی از من  زیر این بارون
        که بلبل بهار آنرا  برای تو بخونه
        منتظرم قاصدک عشق من به تو برسونه 
        چشمای تو  چشمای من در آسمونم ببینه
        ....................................
        خیلی وقته تک و تنهام زیر این بارون
        در باغ ترانه پنهان شده اشکهام
        به یک شاپرک بریده بال میجویه  پرواز 
        نمیشه  فراموش از دلش  آرزوش به پرواز
        چرا نمی چینی 
        ای که هستی عشقم  در این باغ ترانه 
        گلی از من به تو یاد 
        از دستی به  تو به مهر به راه
        به قدمهای خسته ام
         زیرا این بارون که هستم گریان
        ....................................
        منم مترسکی که عاشقم به کلاغها
        چرا میکنند(کندن) بدنم به خشم 
        به صدای بلند میکنند قار
        میرقصند بر روی جنازه ام
        به مسرت و به من حسرت و آه
        امان از جهلی که میشینه روی قلب این و آن
        ان را حقیقت میبینند قلب های تهی مغز فراوان
        ظاهر نشسته به جای باطن آن 
        .........
        به این سرنوشت خواست خدا
        چه گویم از این دلی   که میخره درد این و اون و آه
        میده خنده اش به هرکسی خواست آن
        سهمش از عشق شد 
        رنج و غصه وآه
        میخوام بشکنم سنگ صبورت ای خدا 
        بکشم به رویم خاک
        با این چشمهایی غم  به غم بسته هر جای روی آن
        به بار باران به من به خشم و آه
        ویران کن این دلهای تهی مغز این و آن
        که خود میخوانند خدا
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۵۶
        موفق باشید
        متن ادبی قابل توجهی بود
        موفق باشید .
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۶
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و سرشار از احساس بودند
        اولی با ویرایش ترانه بسیار زیبایی میشود خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۲۰
        سلام
        زیباوپرمعنی بود
        همواره پاینده باشی
        درودفراوان برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد شریف صادقی
        شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۱۵:۲۸
        درود خیلی ایده قشنگی داره. اما زبان باید سازگار باشه. اگر محاوره ایه همه جا محاوره ای باشه و اگر رسمیه باید همه جا رسمی باشه. مثلا «آنرا» باید بشه «اون رو».
        ضمنا در جمله بندی و ایجاد موسیقی در شعر بیشتر دقت کنید.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        مسحورِ چشمِ مستِ تو را شرابِ لعلِ لبت مگر دوا بکند
        آذر دخت

        روزگاریست که در میخانه خدمت میکنم ااا در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود
        سیده نسترن طالب زاده

        ر مگیر از فرومایگان دوستان اااا که حنظل نکارند در بوستان اااا که ذات نکو آید از خانمان ااا چنان آب نیکو که از اسمان اااا درودتان بانوی معززنیمه شب بهارانه نیکوو بکام

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1