بریده از همه دلم ، به درد غم اسیر شد
از این همه بهانه و از این زمانه سیر شد
مگر برای یک دلِ شکسته چاره هست عزیز
به زیر کوهِ مرگِ عاطفه ، یَلی دلیر شد
دلم به بغض و وحشتی همیشگی دچار شد
به اعتماد پوچ هر دلی ، بهانه گیر شد
درخت سبز دل هماره سبز و سربلند بود
به لطف این همه تبر ، تنِ تفِ کویر شد
نشد که دل به رنجشِ دلی شود رضا ولی !
همین گناه او شد و به نامِ بد ، کبیر شد
نوای خنده میزد و دلم همیشه شاد بود
به ضرب زخمِ کاری و پر از جفا نفیر شد
محبت زیادی اش وظیفه شد ، چگونه شد ؛
به یُمن آن همه وفا ، دلم دلم ، حقیر شد !
بزرگی اش زبانزدِ عوام و خواص بوده ، آه !
چه بی عدالتی شد و بزرگدل ، صغیر شد
به داد این شکسته دل چه وقت میرسی خدا ؟!
ببین چگونه از ستم ، رفیقِ درد و پیر شد
خشاب یک تفنگ داغ و سرپرم که بی هدف؛
به ضجه های بی صدا غلاف ، هر چه تیر شد
از آه من بترس و این دل شکسته را ببین
فدای غربتش شد و ، گدازه ها کثیر شد
نیامدی تو آن زمان که جانم از تنم برفت
که دیگر این شکسته تن به خاک رفته دیر شد
برای فاتحه کسی ، قدم نکرده رنجه ای
به خاک سرد من ردیف"پونه" ها حریر شد
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─