ای مهاجـــر از تمـــام بودنم ،
ژَنده پوش این خرابه ها منم ،
در درون سرزمینِ میله ها ،
مانده است صدای تو در این تَنَم
شب و روز از پی هم رفتُ منم
شده ام دورتر از عمر و تَنَم
شب به دنبال سپیدی و طلوع
روزها در دلِ خود بی وطنم
ای که رویای تو هست همسفرم
بی تو از کوه یَخَم ، چه سردترم
قالب خاکی ام و زنده به عشق
با شرار عشق تو زنده ترم
شب و روز از پی هم رفتُ منم
شده ام دورتر از عمر و تَنَم
شب به دنبال سپیدی و طلوع
روزها در دلِ خود بی وطنم
ای ندیدمت تو را به چشم خویش
زنده کرده ای مرا به حس چه بیش
من مغرورُ و لجوج و بی هوا
بین چگونه گشته ام چو مات و کیش
شب و روز از پی هم رفتُ منم
شده ام دورتر از عمر و تَنَم
شب به دنبال سپیدی و طلوع
روزها در دلِ خود بی وطنم
ای که یاد تو شده سرور من
هم شکستم و شکست غرور من
ای خدا خودت به داد من بِرِس
گر نیاید او شکن بلور من
شب و روز از پی هم رفتُ منم
شده ام دورتر از عمر و تَنَم
شب به دنبال سپیدی و طلوع
روزها در دلِ خود بی وطنم
رضا اسمائی
( سبک ترانه سُرایی )
بسیار زیبا و دلنشین بود