سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 27 آبان 1404
    28 جمادى الأولى 1447
      Tuesday 18 Nov 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

        سه شنبه ۲۷ آبان

        دکوپاژ

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ تير ۱۴۰۳ ۱۵:۲۲ شماره ثبت ۱۳۰۸۹۳
          بازدید : ۹۲   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        دکوپاژ
         
        پسری شاخه گلی را داد به دست دختری
        دختره اولِ کاری گفت : دسته گل ات پس کجاست ؟
        انگار از گداها هم بدبختری
        پسر آب شد و از او هیچی تمانْد
        بد است از آسمان عشقت ، بیفتد اختری
        درست این بود که با خویش بگوید :
        اگر اون یه اخترست ، بگذار بیفتد ،
        مثلِ اشکی روی خاک
        باید رفت بسوی رودخانه ای پاک
        پسرک اما ، دست بردار نبود
        گام گذاشت به راهِ از تجردش هم سخت تری
        احمقانه ، با کس و کارشان رفتند بسوی دفتری
        پسره در رؤیاهای ، قشنگش میگفت :
        این اراجیف که دختره به من گفت ،
        سناریویی برسکانس های دخترست ،
        باید با تصیح ، دکوپاژش کنم
        اما با اینکه سر و زندگی ظاهراً برپا شده بود ،
        عروس خانوم اغلب خوونه ی باباش بود
        در واقع او نسیه بود برای زندگی ، داماده رفت بسوی نقد تری
        رفت بسوی کفتربازی ، با جمع و جورکردن چند کفتری
        کفتراش جَلدِ او بودند و او هم کِیف میکرد
        با خود گفت زندگی را بد نیست  تروکاژش* کنم
        فلش بَک ها** همه اعصابش را بس خرد میکرد
        پس زمینه ها بود که زندگیشان را که تُرد بود ، بیشتر ترد میکرد
        اما اینجوری نمیشد ، باید تبدیل میشد او، به صفدری
        هرکاری کرد مرغ همسر، فقط یک پا داشت
        آنهم با چه رفتاری !
        خدا هیچوقت ، نصیب گرگ بیابان نکند
        یعنی اوهمان بود که شنیده بود ، دختر نگو طلا بگو ؟
        نگاتیو و پوزیتیو ریخت به هم
        الم شنگه ای راه افتاد که نگو
        حینِ مونتاژِ این فیلمِ ترسناک بود ،
        که داماد تاب نیاورد و با ایست قلبی ای ،
        خودش تبدیل شد دگر به کفتری
        *تروکاژ= حُقه های سینمایی
        **فلش بَک = بازگشت به گذشته    
         
        بهمن بیدقی 1403/4/1
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۹ تير ۱۴۰۳ ۲۰:۴۷
        با سلام و عرض ادب
        استادوادیب.گرامی
        بسیار عالی خواندم
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۹ تير ۱۴۰۳ ۲۰:۵۶
        با سلام و عرض احترام استاد ارجمند
        بزرگوارید
        با تشکر بی پایان از لطف بیکران شما
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1