سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        دکوپاژ

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ تير ۱۴۰۳ ۱۵:۲۲ شماره ثبت ۱۳۰۸۹۳
          بازدید : ۶۴   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        دکوپاژ
         
        پسری شاخه گلی را داد به دست دختری
        دختره اولِ کاری گفت : دسته گل ات پس کجاست ؟
        انگار از گداها هم بدبختری
        پسر آب شد و از او هیچی تمانْد
        بد است از آسمان عشقت ، بیفتد اختری
        درست این بود که با خویش بگوید :
        اگر اون یه اخترست ، بگذار بیفتد ،
        مثلِ اشکی روی خاک
        باید رفت بسوی رودخانه ای پاک
        پسرک اما ، دست بردار نبود
        گام گذاشت به راهِ از تجردش هم سخت تری
        احمقانه ، با کس و کارشان رفتند بسوی دفتری
        پسره در رؤیاهای ، قشنگش میگفت :
        این اراجیف که دختره به من گفت ،
        سناریویی برسکانس های دخترست ،
        باید با تصیح ، دکوپاژش کنم
        اما با اینکه سر و زندگی ظاهراً برپا شده بود ،
        عروس خانوم اغلب خوونه ی باباش بود
        در واقع او نسیه بود برای زندگی ، داماده رفت بسوی نقد تری
        رفت بسوی کفتربازی ، با جمع و جورکردن چند کفتری
        کفتراش جَلدِ او بودند و او هم کِیف میکرد
        با خود گفت زندگی را بد نیست  تروکاژش* کنم
        فلش بَک ها** همه اعصابش را بس خرد میکرد
        پس زمینه ها بود که زندگیشان را که تُرد بود ، بیشتر ترد میکرد
        اما اینجوری نمیشد ، باید تبدیل میشد او، به صفدری
        هرکاری کرد مرغ همسر، فقط یک پا داشت
        آنهم با چه رفتاری !
        خدا هیچوقت ، نصیب گرگ بیابان نکند
        یعنی اوهمان بود که شنیده بود ، دختر نگو طلا بگو ؟
        نگاتیو و پوزیتیو ریخت به هم
        الم شنگه ای راه افتاد که نگو
        حینِ مونتاژِ این فیلمِ ترسناک بود ،
        که داماد تاب نیاورد و با ایست قلبی ای ،
        خودش تبدیل شد دگر به کفتری
        *تروکاژ= حُقه های سینمایی
        **فلش بَک = بازگشت به گذشته    
         
        بهمن بیدقی 1403/4/1
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۹ تير ۱۴۰۳ ۲۰:۴۷
        با سلام و عرض ادب
        استادوادیب.گرامی
        بسیار عالی خواندم
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۹ تير ۱۴۰۳ ۲۰:۵۶
        با سلام و عرض احترام استاد ارجمند
        بزرگوارید
        با تشکر بی پایان از لطف بیکران شما
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1