نورباران
همه جا با حضورِ پُربرکت ات ، شده نورباران
ازمیان ابرها که خورشید وار تراوش میکنی
از دل سنگ ها که چشمه وار تراوش میکنی
زمین وآسمان را به وجود خود میکنی نورباران
همان نوری که درون روانِ چشمه جاری شده ،
انعکاس اش به چشمِ آسمان برمی گردد
همه اینها عالَمی را کرده به حضورِخود نورباران
آئینه های موازیِ وجودت ، نور را بینهایت میکند
ازاینهمه نور، دنیایی شده نورباران
خداوندا ! تو که جنسی برایَت متصور نیست !
ولی به مثالْ ، نوری و ازنورت ، دلها ز یادِ قشنگت هم ،
میشوند یکریز نورباران
هرکه میمیرد درهاله ی نورت می پیچد
درتونلی از نور، بسوی آسمانِ تو مکیده میشود
اینهمه نور در وجودی که ، دیگرهمه اش چشم است ،
مَسکَن میکند و چشم ، فقط میبیند یک خدا نورباران
درشعشعه ی نورِ الهی
قطرات باران ، همچو منشورهایی " همه رنگی "
می چکند ز آسمان و زمین را ،
باحضورشان میکنند نورباران
نه فقط تو نوری و بس ، هرکه به تو پیوست ،
وجودش استعدادی می یابد که به همنشینی ات ،
بگردد نورباران
باران از تو یاد گرفته سخاوت را
تا آتشِ عطش را به سیراب شدن مبتلا کند
باران هم مثل تو دوست دارد هیچکس هیچگاه ،
به عطش مبتلا نشود
که این شیوه ی بارانی ات ، همیشه آغشته است به نورباران
خدای من ! نوربارانِ حقیقی تویی !
التماس میکنم دلِ ظلمت زده ام را ،
به نورِ قشنگت همیشه بنما نورباران
بهمن بیدقی 99/4/23
سربلند باشد
درودبرشما