سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        لبخندِ عابد

        شعری از

        علیرضا اسماعیلی همایون

        از دفتر مثنویات نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۵۹ شماره ثبت ۱۳۰۴۴۷
          بازدید : ۹۸   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علیرضا اسماعیلی همایون
        آخرین اشعار ناب علیرضا اسماعیلی همایون

        تا گفت اذان وقتِ سحر روز شد آغاز
        مرغِ سَحر از لانه در آمد پیِ آواز
        خورشید نشان داد کمی روشنی و نور
        تا روزِ دگر را بکند آبی و مسرور
        بیدار شد آن عابد و او داشت سعادت
        شد راهیِ مسجد که کند باز عبادت
        افتاد زمین در وسطِ راه به ناگاه
        برگشت به سوی درِ کاشانه به اکراه
        چون گشت همه جامه اش آلوده و چرکین
        اینگونه نمی شد برود عابدِ مسکین
        عطری به خودش هم زد و پوشید لباسش
        میگفت که باید بکند جمع حواسش
        آماده شد و با عجله کفش به پا کرد
        او رفت رهِ قبلی و این کار  خطا کرد
        اینبار دوباره به زمین خورد همانجا
        هر جامه تنش بود کمی کرد تماشا
        او دید لباسش همه خاکی و کثیف است
        اینگونه عبادت به جماعت که سَخیف است
        بیچاره که برگشت غم آلود به خانه
        پوشید لباسی و نیاورد بهانه
        میگفت دلیلی نشود باز نگردم
        پس باز به رَه افتم و من مردِ نَبردم
        در راه که می رفت کسی بود به معبر
        فانوس به دست و تک و تنها و مذکر
        لبخند زنان او به جلو آمد و پرسید
        این وقت کجا میروی ای عمرِ تو جاوید
        او گفت که مسجد بروم وقت نماز است
        این بندگی است و بروم چونکه نیاز است
        پرسید بیایم که شوم همدمِ جانت؟
        باهم برویم و بدهم راه نشانت
        گفت آری و اما بلدم راه و نشانی
        هر روز به مسجد بروم گرچه ندانی
        آنجاست درش باز به سویت اگر آیی
        آخر چه کسی باشم و گویم که نیایی؟
        عابد چو تعارف زده بود از دلِ رفعت
        رفتند و رسیدند به مسجد سر فرصت
        عابد که نرفت اوّل و پشتِ سرِ او ماند
        میخواست که مهمان برود،مرشدِ خود خواند
        او گفت نیایم تو برو من نتوانم
        من دشمنِ هر آدمِ صالح به جهانم
        افتادن تو چون همه زیرِ سر من بود
        قصدم همه سستیِ دلِ عهد شکن بود
        ابلیس صدایم بکنند از همه دنیا
        در روز و شبت وسوسه ام همره و فتوا
        گفت عابدِ مبهوت که باور نتوان کرد
        جا خوردم از این حرفت و از خشم بیان کرد
        فانوسِ تو،همراهیِ تو،بس که عجیب است
        دارم عجب از این کمکت بلکه فریب است
        او گفت خدا دید که تو باز نگشتی
        از تنبلی و مشکلِ رفتن بگذشتی
        تا میلِ به برگشت نکردی و چنین دید
        آن دفعه ی اول ز گناهانِ تو بخشید
        آن موقعِ دوم که زمین خوردی و حیران
        بخشید همه عیب و خطاهای ز خاندان
        نومید نگشتی و تلاشت همه میدید
        از رحمتِ خود در همه ی روحِ تو تابید
        از شوکتِ تو نزدِ خدا من که حزینم
        همراه شدم مشکلِ راهِ تو نبینم
        ناگاه که شیطان وسطِ بحث نهان گشت
        لبخند به لبِ عابدِ دیندار عیان گشت
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۵
        آموزنده و زیباست خندانک
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۲۹
        درود جناب اسماعیلی .
        خیلی از بیت ها را دوست داشتم .
        زیبا بود سروده تان .
        موفق و موید باشید .
        خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۵۳
        خندانک خندانک خندانک
        باسلام وارادت
        خواندم ولذت بردم
        درود درود
        ادیب دانا وتوانا
        خندانک خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۲۱
        درود جناب اسماعیلی
        شعر و حکایت بسیار دلنشینی قلم زدید
        آموزنده و طنازانه
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره صدری
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۶
        درود جناب اسماعیلی ارجمند خندانک
        چه حکایت جالب ودلنشینی
        والبته توانایی شما در سرودن تحسین برانگیز است
        آفرین ها خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5