شنبه ۳ آذر
آئینی چو آئینه شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۶:۳۷ شماره ثبت ۱۲۹۵۸۳
بازدید : ۱۳۵ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
آئینی چو آئینه
آینه از دستم افتاد و شکست
جمع کردم آنهمه آئینه را
باید مواظب باشم ،
آئین ام نشکند
چه کسی خواهد توانست جمع و جورش کند ،
تکه های اینهمه آئین را ؟
که تواند باز عروجی بدهد ،
اینهمه شکسته حرمت ،
بازهم بالا ببَرَد ، این ز دستانِ هوس ،
فتاده پائین را ؟
که تواند به مقصد برسد ،
با این راه ؟
خیلی فرق است ،
راه مستقیم تا این راه
درمیان این جدالهای زمینی ،
که تواند رحمی اندازد به دل ،
اینهمه شاهین را ؟
باید این راه ،
عروس وار،
با سلام و صلوات ،
به مقصد برسد
باید جان را داد حتی ،
گرحرامیان پیداشان شود دربین راه
جان جای کابینِ راه
سر و قلب و روح و تن ،
کابینه ی این دولتند
باید ارج نهاد این کابینه را
بهمن بیدقی 1403/2/9
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض ارادت استاد گرانقدر بزرگوارید بینهایت سپاسگزارم از الطاف شما شاد باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعری بسیار زیبا و از جنس دل بود
وبردل نشست
بسیار مستفیض شدم
هزاران درودتان باد
استادگرامی