با سلام
ترجیح بند قالبی است که در آن چندین غزل واره به وسیله بندها که بصورت تکراری می باشد به هم وصل میگردد. در تمام این غزلها یا (رشته ها)وزن یکسان می باشد و موضوع غزل هم یکسان می باشد .
ترجیح بندی که میخوانید دارای دوازده بند می باشد
امیدوارم با نظرات دوستان بهتر شود
بنام خدا
خورشید عالم روی تو
مه چون خم ابروی تو
آن شب نمی گردد سحر
در حلقه ی گیسوی تو
چون نیک در خود بنگرم
زندانی ام در موی تو
دیوانه گشتم بی گمان
از عطر چون شب بوی تو
شاید نسیمی خوش خبر
آرد پیام از سوی تو
از باد پرسیدم سحر
شاید که دیده روی تو
گفتا فلک در انجمن
چوگان زند بر گوی تو
چندان که بر من میزند
جان میدهم در کوی تو
ای جان من جانان من.....(بند اول)
ای آتشِ اَنبان من
فصل گل است و ارغوان
از دیده می گردی نهان؟
سبزه نشسته منتظر
تا گل بر آید در میان
ای گل ببین رخسار ما
هر دم رسد بر ما خزان
بلبل به شوق روی تو
از سینه دارد الامان
مستفعلن مستفعلن
بُرد زبان را در دهان
کمتر تو ناز و عشوه کن
بر ما نمی ماند جهان
ای جان من جانان من ....(بند دوم)
ای آتش انبان من
بر من نظر کن رو برو
هر آنچه می خواهی بگو
دشنام اگر بر من دهی
بر چشم خود دارم نکو
خار اَر تو بر من میزنی
بر دیده دارم آرزو
در خواب و رویا روز و شب
او را نمودم جستجو
شاید شبی از مرحمت
با گل نشینم روبرو
از غصه ها و رنجها
با او نمایم گفتگو
ای جان من جانان من ....(بند سوم)
ای آتش انبان من
آشفته کردی خواب من
آن قصه های ناب من
گو کی روی از یاد من
همچون نمک در آب من
ای رخنه بر ایمان من
ای ره زنه محراب من
ماندم به دریا چون غریق
ای بحر بی پایاب من
ویرانه کردی خانه را
ای علت سیلاب من
دستم نمیگیری چرا
مُردم در این مرداب من
ای جان من جانان من(بند چهارم)
ای آتش انبان من
شورم ندارد حاصلی
دریا ندارد ساحلی
این ره که من پیموده ام
باور ندارد عاقلی
در برف و باران مانده ای؟!!
با سقف خیس کاگِلی
هر دم بریزد بر سرت
آوار عشق و جاهلی.
یارب تو بر من شاهدی
یکدم نکردم کاهلی
گر ظلم و کین از من بود
حدم بزن چون عادلی
اما اگر ای مه جبین
بر درد این دل فاعلی
نفرین و آهت میکنم
چون بر غم من عاملی
ای جان من جانان من(بند پنجم)
ای آتش انبان من
یارب دعایش می کنم
خود را فنایش می کنم
مِهرَم بود نفرین من
در دل برایش می کنم
گر خار بر پایش شود
جان را فدایش میکنم
بر دیدگانم سرمه ای
از خاک پایش میکنم
گر زخمه بر من می زند
در دم صدایش می کنم
او ضربه بر من می زند
من اقتدایش می کنم
گر شه ندارد بنده ای
خود را گدایش می کنم
گر بند و زندان بشکند
من کی رهایش می کنم
ای جان من جانان من(بند ششم)
ای آتش اَنبان من
این است راه عاشقی
کی میرسی گر فارقی
گر دُرُ گوهر طالبی
فریاد کن گر صادقی
من را به دریا غرقه کن
بیرون بیا در قایقی
گر نیست پای رفتنت
از دل شو اَر بی چارقی
بی کفش و تن پوش و کُلا
جوید تو را گر لایقی
آندم که بر جان میرسی
دیگر کنار خالقی
گر تن از این رفتن زدی
بر عمر خود هم سارقی
ای جان من جانان من(بند هفتم)
ای آتش اَنبان من
چشمم نمی بیند دگر
گوشم به دنیا گشته کر
عمرت بسر شد خود ببین
دیگر پدر گشتی پسر
هر آنچه بر ما میرسد
از دل رسد نی از بصر
چشم و زبان و عقل و فن
در خدمت جانِ بشر
تن بنده ی دل می شود
نی دل به تن ای بیخبر
دل شد به عالم انجمن
بر خدمتش بندم کمر
ای قبله گاه عاشقان
دیگر چه حاجت بر نظر
چون از دلم آید صدا
از غیر او دارم حذر
جان را کنم بر او فدا
ترسم نباشد از خطر
ای جان من جانان من(بند هشتم)
ای آتش انبان من
دل آتشی بر من زند
گر غیر تو آرم سند
او گشته بر من شحنه و
خواهد به زندانم برد
خواب از دو چشمانم بشد
خواهد که بنیانم کند
گر کام دل حاصل نشد
جانم ز جانم می پرد
مهرش ز من کرده طلب
هر آنچه گویی میخرد
گر عهد و پیمان بشکنم
صد تار بر من می تند
ای غنچه خو با من بگو
این پردها کی می درد
ای جان من جانان من (بند نهم)
ای آتش انبان من
در خنده آمد آن صنم
بر من زمان شد مغتنم
آن غنچه ناگه گل شدو
گفتا به غم درمان منم
چون صبر کردی بر الم
من بند و زندان بشکنم
شیرین شوم بر کوی تو
شوری به عالم افکنم
فرهاد شو از تیشه ات
غم از دل و جان برکنم
ناگه ز بویش مست شد
هم جسم و هم جان و تنم
گفتم به قربانت شوم
آتش زدی بر خرمنم
دیگری جوانی ها بشد
خارم به پایت ای صنم
ای جان من جان من (بند دهم)
ای آتش انبان من
ای ارغوانم دی شده
بر ما زمانی طی شده
دیگر گل امید من
در این چمن چون نی شده
آن غوره ی نارس دگر
انگور و جام می شده
از آفتاب همچو خون
سبز جوانی پی شده
نایم بِبُرد برزگر
اشکم بسوی ری شده
اکنون که بادم میبرد
خشکیده نامم هی شده
این بوده رسم عاشقی
عمرم در این ره طی شده
چون حال من جویا شدی
شکرت جوابم ای شده
ای جان من جانان من(بند یازدهم)
ای آتش انبان من۸۹
شکر خدا باز آمدی
چون نغمه ی ساز آمدی
بر گوش سنگینم دمی
شادی و آواز آمدی
در بزم ما بیچارگان
با عشوه و ناز آمدی
در آسمان تار من
چون ماه طناز آمدی
آبی زدی بر آتشم
بر دفع غماز آمدی
باران رحمت گَشته و
ناگه به اعجاز آمدی
بر حیرتم افزوده ای
پیچیده در راز آمدی
بر آشیانم چون هما
ناگه به پرواز آمدی
در لحظه ی جان دادنم
عشقم به اِبراز آمدی
ای جان من جانان من(بند دوازدهم)
ای آتش انبان من
درودبرشما جناب کریمی ارجمند
بسیارزیبابود