عنوان: نگرش طبیعت(هوای ابری)
هوای ابری، هوای زندگی است. هوای لبخند گل رز و بغض گل غنچه است. گاهی به ابرها تاج عزت می بخشد؛ و گاهی به ماه، خورشید، ستارگان و... تاج ذلت می دهد. بیایید تا به این حالات بنگریم.
هوای ابری از نگاه گل رز، در خانه ی شاه را می زند تا اجازه ی باریدن باران را بگیرد. وقتی که شاه اجازه دهد، باران گوارای بهشتی را بر طبیعت نازل می کند؛ تا خانه ی طبیعت؛ زیبا و پاکیزه شود. گل رز از دیدن این نعمت، خوشحال می شود. لبخند می زند و می گوید:«خدایا! تو را شکر می کنم که مرا دادی عزت و راندی از ذلت. مرا هدایت کن به راه و دور کن از چاه. به من قلبی پاک از دل خاک ده؛ تا از سوی ریشه، ساقه و برگم زیبا شوند.
هنگامی که هوای ابری به هوای بارانی تبدیل شود؛ غنچه خود را سرزنش می کند. گویا حس می کند که عذاب جهنّم، او را فرا گرفته است. از روی شرم آب می شود و در دل زمین فرو می رود. گل غنچه دنیای خود را سیاه و سفید می بیند. در آن رنگی نیست. به پروردگار می گوید:« ملکا! باران را از من دور گردان. بلای آتش ابراهیم خلیل و پسر نوح را نصیب من مگردان. دل من را به یاری خود، مظهر صفا و وفا کن. مرا بابت ستمی که کردم، متّهم نکن.» چرا او این طور می کند؟! حکایت او، حکایت کسانی هست که همیشه در ظلمات هستند و «اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب» را فراموش کرده اند. خدای آنان شاه نیست، گدایی در جامه ی پادشاه است.
امیدوارم که همه ی ما افکار و روحمان مانند گل رز متغیّر باشد. دلی به وسعت دریا، قلبی به وسعت اقیانوس، و خِِرَدی به وسعت جهان هستی به دست بیاوریم و غرق کارهای پوچ و باطل دنیا نشویم.
خداوندا! به افکارم خرد ده ز سرافراز خوبان، تا ابد ده
جوانمردی به دنیایی ز صد ده تو از نوری، مرا از نور رد ده
خدایا! دل خوب به ما منسوب ده.
عقل و خردی بی عیوب ده.
صبری چو حضرت ایّوب ده.
روشنفکری ای بی رسوب ده.
به دل ما، دلی خوب ده.
نادانی و جهل را کوب ده.
توانایی ای چو حضرت یعقوب ده.
آخرتمان را محبوب ده.
الهی آمین!
مرا هر چه خواهی، اسم بگذار.
بدان که اوّل و آخرش، هستم روزگار.
عیدتان مبارک
بداهه ای تقدیم شما:
بهاری سبز و خرم آمد امروز
به دنبالش عیان شد عید نوروز
مبارک بادتان این سال پر شور
در آن سر حال و سالم باش و پیروز
خرم و تندرست باشید