خوش میشود با دیدنت احوالِ من امشب
چارشنبه سـوری با تو و جنجالِ من امشب
سرخ است رویم از دو چشمان غزل ریزت
دور است از زردی ، روان و حالِ من امشب
امشب شروع روزه بود اما در آغوشت ؛
عید آمده تلفیق با ، شوّالِ من امشب
با خنده ات آتش بزن بر زردی و دوری !
ای باعثِ شادی و قیل و قالِ من امشب !
در پچ پچِ همسایه ها و زیر چشمی ها !
روحت شده تسخیر و مالامالِ من امشب
میچرخی و میچرخم امشب دورِ این آتش
گرمیِ دستت شد ، نویدِ فالِ من امشب
همچون انارِ آبداری ، می زند چشمک ؛
سرخیِ سیبِ گونه های چالِ من امشب
خوبَست باشی ، بودنت خوبست میبینی!
تلخی و زشتی ها شده پامالِ من امشب !
سوری به پاسورِ فلک هم میزنم عمری !
شهزادهٔ قلبم شوی تک خالِ من امشب
با نم نمِ باران و مستی ، با گُلِ آتش ؛
تضمین شده حالِ دلِ نرمالِ من امشب
خواهم بمانی تا خورَد زیبا رقم با تو ؛
فصل بهارم با شروعِ سالِ من امشب
با عطر و بوی"پونه" ها با سور و ساتِ عشق !
خوشبختیِ هر دو جهان شد مالِ من امشب
افسانه_احمدی_پونه
آفرین
درود بر پونه خانوم عزیز شاعر توانا