سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آغازِ کابوس

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ ۰۷:۲۱ شماره ثبت ۱۲۸۱۱۸
          بازدید : ۱۳۷   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        آغازِ کابوس
         
        دسته گلی ست در دستِ عروس
        می اندازد دسته گل ،
        به یادِ آن تازه عروس ،
        که آخرین روزِحیاتِ منست
        بیا برای اولین بار و،
        شاید آخرین بار
        مرا ببوس !
        عروس میبوسدش اما ،
        ز این حقیقتِ نمیدانم بگویم تلخ یا شیرین ،
        میشود عبوس
         
        داماد هنوزفکرمیکند فیل هوا کرده
        داماد انگار بَبوست
        چونکه از یکماه دیگر، کارش خواهد بود ،
        پرداختِ قبوض
         
        ظاهراً دسته گلی به آب داده اند داماد وعروس
        خوانا نیست شرم ازچهره ی هیچکس
        صورتِ شرم ، فقط ازشدتِ شرم ،
        چون لبوست
         
        دستها ، مستِ سبوست
        تکه نانی روی آن سفره ی عقد ،
        غریبانه داد میزند :
        من را صدا کردی ،
        گفتی سبوس ؟
        آنقدرمیمانَد آنجا تا تن اش ،
        کاملاً مثلِ لب اش خشک شود
        همین خشک شدن ،
        بیات شدن
        همین برکتِ خدا نابود شدن
        همین دیگر، تازه و شاد نبودن ،
        همین رؤیای نشخوارِ گاو بودن ،
        هم اینهاست ، آغازِ کابوس
         
        بهمن بیدقی 1402/10/7
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد حسین اخباری
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۱:۴۴
        باسلام
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۲:۲۸
        با سلام و عرض ادب آقای اخباری بزرگوار
        سپاس
        مؤید باشید
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۰۷:۱۱
        درود جناب بیدقی
        طنز تلخ زیبا و تامل برانگیزی رو قلم زدید
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۰۷:۵۰
        با سلام و عرض ارادت آقای اکرمی گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاس بیکران از مهر بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        زلیخا رامیار
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۰:۴۰
        درودها برشما ادیب تواناو نکته سنج خندانک
        تلخ وشیرین را عالی با هم در آمیخته ای بزرگوار خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۰:۵۲
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاس بیکران از مهر بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۳۹
        درود
        زیبا ودلنشین وباملاحت
        وپر احساس سروده اید
        🙏❤🌺⚘🙏
        رقص قلمتان ابدی
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۵۴
        با سلام و عرض احترام آقای عبداله پور گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاس بیکران از مهر بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4