دل خسته

دل من خسته و تنهاست بگویید کجاست
دل گریبان به سر ، آواره صحرا ست بگویید کجاست
دل میان خار خاشک بیابان پیداست
آب آرید دل من تشنه دریاست کجاست
دل اسیر غم و اندوه نشسته است به گل
برسانید بلم را  ، راه دریا کجاست
دل  لبش خشکید از طوفان آه و ناله ها
می رسد دستش به جامی، ساقی دلها کجاست
دل نشسته است و سراب پشت سراب
آه از درد فراق ، ای دل بگو یارت کجاست
مانده ای تنهای  تنها در میان  دردها
ای دل درد آشنا مرحم زخمی که میخواهی کجاست
دل میان وادی سوزان دنیا  بارها و بارها
دل به یاری بسته  و عهد و وفای او کجاست
وای بر دل گر اسیر عشق باشد در زمین
میکشد با غمزه چشمی دل و دین «امین»