با خودت یک باغ از ، گل های یاس آورده ای
بوسه های داغ و چشمک های آس آورده ای
هر نفس را جانِ تازه میدهی با خنده ات
جرعه جرعه زندگی را در حواس آورده ای
قد کشیدم در کنارت ، لا به لای زخم ها ؛
پا به پای ریشه های هرز ، داس آورده ای
در دلم قند مکرَّر آب کردی نازنین !
در ضیافتهای امشب سبک خاص آورده ای
یک کتاب از سادگی هایت برایم بی ریا ؛
خط به خطش زرنگاری با کلاس آورده ای
بعد عمری از سفر برگشتی و دنیایی از ؛
معرفت را پای عشقت بی قیاس آورده ای
تَنگ آغوشت برایم ، ساحلِ آرامش است
روی گرمِ سینه ام ، تیر خلاص آورده ای
فال حافظ را گشودم خیر بود این قرعه هم
در وفاداریِ خود هم جفت تاس آورده ای
ماندن و دل دادنِ بی ادعا را خوبِ من !
با تمنّای فراوان ، با سپاس آورده ای
وزن شعر آمد به رقص از فاعلاتُن فاعلُن
واژه ها را در غزل ، بی التماس آورده ای
آنقدَر زیبا کشیدی در نگاهم عشق را !
"پونه" را آخر به تغییر لباس آورده ای
افسانه_احمدی_پونه
بسیار زیبا و دلنشین بود