هپروتی چون حشیش
فردا را ازخودم میگیرم وقتی تو نباشی
همانگونه که امروزم را ازخویش گرفتم
همانگونه که این شیوه ی درد را ، درپیش گرفتم
من شادی ام را از شیر گرفتم ،
شیرخشک وخالی میدهم یکریز بجایش
من میان شیوه های مرسوم ،
شیوه ی درویش را درپیش رفتم
این شیوه را از بیشه گرفتم
در بیشه ی من گرگ متحول شد به یک بُز
من شیوه ی دانستن را ، با عنوانِ یک پیشه گرفتم
من زعشقِ تو یکریز ریشه گرفتم
حالا میخواهی تیشه زنی به ریشه ی من ؟
تاسِ من نهایتِ شماره ش شش بود
من تا تورا دیدم ، آنقدر روزگارم چرخید که جفت شیش گرفتم
من برای اینکه شفاف تر تو را ببینم دیش گرفتم
ز ماهواره ی من تا مَهِ رویت ،
فرق میانِ آسمانِ تو تا به زمین است
من آنهمه شادیهای بی ارزش را دادم ،
در ازای آن ، دلی خونین و چاک و، ریش گرفتم
خود را مدتهاست بُرده ام به زیر هر اخیه
من برای رفتارخودم شیوه ی تفتیش را درپیش گرفتم
من ایمان به تو و، کافری به غیرِ تو را ،
بعنوانِ کیش گرفتم
من هروقت که ایده های خوبت را دیدم ،
مزه مزه کم بود ،
بلعیدم و آنها همه را به نیش کشیدم
حالا دراین حالِ یکریز سکراتم ،
انگار در رؤیایی مثلِ هپروتم
تا چند لحظه ی بعد، میان نورم
دهنم قفل شده
عطشم افزون شده
ازشدت شوق ، بیخودی دوست دارم بخندم
همه چیز چند برابرشده درپیش نگاهم
در وجودم حالی چون ،
معتادانِ به حشیش گرفتم
بهمن بیدقی 1402/10/20