من در ضمیر غربت و بی همدمی جا مانده ام
در لا به لای حرف ها ، لبریز غوغا مانده ام
با شب رفیق است این دلم با من مخالف میشود
در حسرت یک روز روشن ، مثل فردا مانده ام
من قطره باران یا نَمی ، روی کویر و خاک نه!
رودی زلال و جاری ام ، در وصل دریا مانده ام
با عشق می سازم ولی بی عشق قلبم یار نیست
"آدم" به آدم دیده ام ، "حوای" تنها مانده ام
هر گوشه ی این شهر را با خاطراتت زنده ام
با صد امید دیدنت ، در متن سرما مانده ام
در بی نشانی ها اسیر از تو نشانی نیست هم
مانند یک برزخ شدم ، بین دو دنیا مانده ام
افسانهٔ ما را فلک در گوش عالم خوانده است
من دوستت دارم تو را در هجر تو وا مانده ام
در جای خالی ات شدم آبستن یک بغض تلخ
با چشم بارانی فقط ، غرق تماشا مانده ام
در یک بلاتکلیفیِ ، بی حدّ و مرز آواره ام
از دولتیِ عشقتان ، درگیر و رسوا مانده ام
از یاد خود بردی مرا ، از یاد من کِی رفته ای؟
در آرزوی وصل تو ، تا مرگ اینجا مانده ام
افسانه_احمدی_پونه
غزلی ناب و زیباست
سوم شعبان، میلاد با سعادت سالار شهدای کربلا ، حضرت امام حسین بن علی (ع) مبارک باد