شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
تازگی ها شعرهایم بوی مردن می دهد
قاصدک اینجا خبر از غصه خوردن می دهد
بس خبرهایی دروغ و پر دغل آید به گوش
خسته ام از روزگار و مغز من در مرز جوش
جای می در جامها زهر است و جای می فروش
زاهدی در جامه ای تزویر با صد من روتوش
آن یکی با پینه ی پیشانی و با صد ریا
این یکی در فکر رفتن با دو صد شمش طلا
یک جوان گشته بِلاگر دیگری الگوی مُد
دخترانی دور مانده از تبار و اصل خود
بچه هامان جای میدان در خفا گل می زنند
قاضیان در خلوتِ خود پیکِ الکل می زنند
شیخ هامان جای مسجد در هوای مجلسند
نخبگان یا رفته خارج یا در اینجا مفلسند
نیست ردّی از هنر ، داد از تتلّو می کشند
جای وزنه تیغ در کف زیرِ ابرو می کشند
ماکیان تخمی نکرده لاغر و بی بال و پر
بره ها بیمار گشته ، گاوها پروارتر
ناقلا گشتند از روزی که روبَه شد به باغ
سهم خود را خورده و هم سهم بیچاره الاغ
بره ها را می خورد چوپان و گوید گلّه گرگ
در کمین بنشسته با چنگال و دندانی بزرگ
نیست اینجا هیچ کس قانع به حقِ خود ولی
بر درِ این باغ بنوشتند یا مولا علی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا حاوی طنز تلخ اجتماعی
احسنت بر شما👏👏🌺🌺
فقط خواهشی که دارم مصرع آخر را به گونه ای ویرایش کنید چون ابهام دارد و ویرایش شود بهتر است🙏