شبیه خواب و رویا بود جهان بی هرمِ لبهایت
ستیزِ نور و تاریکی ، به خلسه کلکِ اوهامم
هوای گریه و نقشی که از تو در دلم مانده
دل افگارِ دلارامِ پریشان عشق و ایهامم
تو را از واژه ها خواستم ، شکست آیینه یِ پندار
غزل سار سرفرازم کن شبی از نورِ آغوشت
در آب و آتش افتاده دلی که بر تو دل بسته
به شعرها میسپارم من ، خیالِ رهزن مویت
حقیقت مست رویایت پناه شهر طوفانها
از آمرزش شده سرشار، لبت یسنایِ عریانم
به وحشت بار سکوت شب سپیده پیرهن خونی
تو را زیستم ،به آزادی ،تنت خو کرده سیستانم
گِلاویژ زریوار تن ، ارسباران رقصان موی
مردد مانده زیبایی میان چشم و ابرویت
عروس نوبهاران را خزان مصلوب باران کرد
بر این ویرانه سیلاب است زِ خون پاکِ معصومت
شکست مرز تنم عشقت به آغوشت پناهم ده
اسیر برج خاموشان، سکوتم کنج لبهایت
بخوان من را که نجوایی فراموش گشته ام بی تو
شدم چون بوسه سرگردان پناهنده به لبهایت
معنای واژه ها
گلاویژ: خوشه ی پروین در زبان کردی
زریوار : یک دریاچه در مریوان
ارسباران : یک جنگل در استان آذربایجان شرقی
دلنوشته زیبایی است