گفتگوی بلبل و زنبور و گل
در یکی از روزهای ، پرطراوت بلبلی !
روی یک شاخه درختی بود نزدیک گلی
گل شد از آواز شیداییِ بلبل مست مست
ناگهان زنبوری آمد روی برگ گل نشست
خاطر بلبل مکدّر شد از این بی حرمتی
چهره اش درهم شد و خاموش ماند او ساعتی
تا که در آغوشِ گُل افتاد زنبور ، او شکار !
گفت آخر با گل مست من او را چیست کار؟
گل برایش عشوه های تازه داد از مستی اش
بلبل بیچاره دق میکرد از ، همدستی اش
بین آنها لذتی بود از ، هم آغوشی نگو
لا به لای عشقبازی ها کمی هم گفتگو
لب به روی لب نهادند آن دو دیوانه چنان
هر کسی می دیدشان هم ، بند می آمد زبان
می مکید از شهد شیرین لبِ گل بی صدا
با ولع زنبور تشنه ، سیر میشد بی حیا !
همچنان بلبل کناری ، میشَنید از گُل چنین
جان من نیش تو لذّت میدهد بر من یقین
عمر کوتاهم ، فدای عشق بازی های تو
من فدای وِز وِز و سرمایه سازی های تو
با خودش گفت این گل زیبا نمیفهمد کمی
علتش مستی ست ار زنبور می گیرد دمی
باید از او دور گردد ، دست زنبور پلید
تا نگیرد از من او گل را به رفتار جدید
ناگهان بلبل به خشم آمد دهان را باز کرد
هر چه در دل بود با ، زنبور زیرک راز کرد
گفت ای بی چشم و رو دستت بکش از نوگلم
یار و همراه شب و روزش ، فقط من بلبلم !
با جسارت بر گل مستم تعرض می کنی؟
با سیاست بیخ گوش او تمارض می کنی؟
این که تو میبوسی اش مست از نوای من شده
این چنین سرمست و پاره پاره پیراهن شده
زودتر از نوگل مست و ملوسم دور شو !
چشم خود درویش کن از او هم اکنون کور شو
حیف باشد گل که بر جانش تو نیشت میزنی
سهم تو خار است بر او دستِ پیشت میزنی ؟
گل بدون هیچ حرفی عشوه ای آمد تمام
بار دیگر کرد در ، آغوش زنبور اِهتمام !
پیچ و تابی دلبرانه خورد ، زیر دست و پا
تا شود زنبور از او مست و بگفت او من فدا !
شهد من نوشت بگیر این شیرهٔ جان مرا
راز این همبستگی را ، بر همه کن برملا !
کام دیگر از لبان داغ گل ، او نوش کرد
کُلّ باغ و بلبلان را بی هوا مدهوش کرد
لحظه ای آمد ، کنار بلبل گریان نشست
شیشهٔ این کینه را زد روی سنگی و شکست
با محبت گفت عشقت عشق من هم بود و هست
هم تو هم من هم گلت ، عاشق پرست
ذره ذره میکشم از ، نوگلت شهد لبش
می دهم بر او قرار و می کنم کم از تبش
حاصلِ آواز تو ، مستی گل ، با نوش من !
می شود داروی صد درد از تب آغوش من
تا نباشی و نخوانی ! گل چگونه مست باد؟
شهدش از ، آواز زیبای تو هر دم میفزاد !
عطر افشانی او من را به آغوشش کشید
پای من را مستیِ او ، از همه عالم برید !
میشود با نیش من تزریقِ جان ، شهدِ گلی
پرورش گردد عسل ها ، با نوای بلبلی
بلبل و زنبور و گل همدست و همپای همند
از دوای معجزه آسای خود ، حَظ می بَرند !
افسانه_احمدی_پونه
زیباست
سلامت و ثروتمند باشید