جمعه ۷ دی
شب کُشی شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۷:۱۸ شماره ثبت ۱۲۶۴۷۲
بازدید : ۱۱۴ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
شب کُشی
من یه شب که تنها بودم ،
شب را کُشتم
بدن ام میلرزید
هنوز خنجرِ خصومت بود ،
تووی مُشتم
پس از آن وقت کُشی ،
حس کردم ، سوزشی را ،
در سرتاسرِ پشت ام
فکرکردم اشتباهی ،
خودم را کُشتم
ازآن هنگامه ی جهل ،
درمحیطی ،
پُر ز انبوهِ خطاها ،
ظاهراً بطورِمعکوس ، به حالِ رُشدم
چونکه یکریز با سقوط و قهقرا ،
تیله بازی می کنیم
برای یکدگر،
پپسی بازمی کنیم
تازگیها ،
به اندازه ی یک غول شده ،
سِیلِ خطاهام
ز کلکسیونِ خطا ،
چیزی کم ندارم
اما یکباره همه ی سرکشی ام را ،
سرازیرنمودم تووی مُشت ام
چنان بر،
فَکِ دنیایم نواختم
که همه ی شب بودنش مُرد
روحم دستانش را مثلِ یک بَرَنده ،
بالا بُرد و،
داد میزد با افتخار که :
آخرش هم شب را کُشتم ،
شب را کُشتم
بهمن بیدقی 1402/10/5
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام آقای اکرمی ارجمند بزرگوارید سپاس بیکران از لطف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان | |
|
با سلام و عرض احترام آقای مهدی پور ارجمند بزرگوارید سپاس بیکران از لطف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان | |
|
با سلام و عرض احترام هنرمند ارجمند بزرگوارید سپاس بیکران از لطف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان | |
|
با سلام و عرض احترام استاد ارجمند بزرگوارید سپاس بیکران از لطف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان | |
|
با سلام و عرض احترام هنرمند ارجمند بزرگوارید سپاس بیکران از لطف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان | |
|
با سلام و عرض احترام آقای افشاری بزرگوار سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود و جالب
مخصوصا اون شب کُشی برام تازگی داشت