نعشِ قلم
دراین یکریزِ سکوتم ،
آنکه دائم بی سکوت بود ، قلم بود
که زیرِ بارمسئولیت ، همیشه ی خدا خم بود ،
چونکه هروقت دیدمش ، به دوشش یک عَلَم بود
دَم به دَم انگار، به فکرِ راه انداختنِ تعزیه بود
انگارهمیشه ، راهیِ حرم بود
یه زائرِ حرم بود
گاهی دیدمش نشسته درکنارِپنجره ی ،
بازنشوی یک هواپیمای باذوق
فکرش ویلانست ، روی ابرها
گاهی دیدمش نگاهش با دو پارو، به روی یک بلم بود
متعصبان ، قاشقِ داغی ، چسبانده بودند پشتِ دستش ،
بهراین بود روی دستش تاولی بود و،
ز ضربه های یکریز، پای او قلم بود
و ازشکنجه های انتقادها ، بر تن اش یکریز، ورم بود
قلم بال و پَرم بود
قلمم هم مثل من ، عاشقِ وطن بود
هروقت میخواستم بگذرم من از یه بن بست ،
قلم دَرَم بود
رد میشدم ازآن ،
بی آنکه یه دیوار، خالی شود ازآن
قلم گاهی یه مستوره و، لباس تنم بود
گاهی تاج سرم بود
با آن تنِ کوچک و نحیفش ، یه فلفل بود انگار
نباید گفت ریزه
بعد ازشکستنِ کمرش ، دیدم تاچه حد ، تند و تیزه
افکارقلم ، پیچ وا پیچ ، همچون یک کلم بود
خدا نیامرزد آنکه شکست ، قلمم را
نعشِ قلمم هنوز در کشوی میزست
مثلِ کشوی یه سردخانه
هیچوقت یادم نمیرود که آن ،
جوهرِ قرمزی که مدتهاست ماسیده ،
خونِ جوشانِ آن شهید سرخوش ، قلم بود
بهمن بیدقی 1402/9/30
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ الزَّهراء سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم
🕊اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و َعَجّل فَرَجَهُم🕊
سلام و درود
مداد العُلماء اَفضَلُ مِن دماء الشهداء
رحمت الله علیهم اجمعین