تو و ماه و آینه من و این دود چراغ چه کسی گفته که این فاصله کم خواهد شد ...
تا کدامین نسیم چشمم خیره به در تا که این دود چراغ کم کند سرفه ی من...
تا کجا سرفه کنم خسته ام خسته و بی جان نفسی نیست مرا تا نفس تازه کنم ...
تا کجا سرفه کنم تا کجا منظره را خاطره را بی تو و امروز تماشا بکنم...
چه کسی گفته که این فاصله کم خواهد شد چه کسی گفته که برخواهد گشت ...
تو نه امروز نه فردا و نه تنها و نه دلتنگ و جدا ....
مانده ام چشم انتظار ....
تو بگو ، چه کسی گفته که بر خواهد گشت مگر امروز دلی شاد نبود مگر امروز زنی بیوه شده مگر امروز جوانی مرده ...
از دلم تکیه ابری مانده ، تنها و نمیبارد از کجا آمده است آخر این بار تو گفتی بارید دلم امروز نه طوفان و نه دریا نه حتی ابری نه که برخواهد گشت من دلم میخواهد
به کسی قول نده این دلم قسمت تو خواهد شد تو به من قول نده من به تو میگویم این دلم قسمت تو خواهد شد به کسی هیچ مگو همه اینجا گفتند او برخواهد گشت چه کسی گفته که بر خواهد گشت...
مانده تنها و غریب منتظر تا نفس تازه کند تا که این دود چراغ نور را کو
ر کند تا که خاموش شود تا که بی نور شود هر زمان دود که رفت او برخواهد گشت هر زمان نور که رفت او ب
تو و ماه و آینه من و این دود چراغ چه کسی گفته که این فاصله کم خواهد شد ...
تا کدامین نسیم چشمم خیره به در تا که این دود چراغ کم کند سرفه ی من...
رخواهد گشت
اطناب ندارد؟