بازیِ یه قُل دوقُل
برداشتن دنیا و گذاشتنِ دنیا
مانندِ یه قُل دوقُل میمونه
گنجشکانِ رنگ کرده اش هم ،
همچون بلبل میمونه
میمون و مبارک بودنش هم ،
مثلِ ادا اطوارهای ، یه میمون میمونه
قصه گفتن های اوهم ،
با آنهمه اوهام ،
مثلِ غُرغُر میمونه
دلشوره ی آنهم ،
مثلِ سماوری ، پُرازقُل قُل میمونه
میگویند که این قلب ،
اشک وخون را قطره قطره ،
میبارد ازچشم
اما این که ،
مثلِ شُرشُر میمونه
سرم گیج میره با چرخشِ زمونه
آیا این مغز تا ابد ،
به حالِ دُوردُور میمونه ؟
بریم بازم کمی دُوردُور بزیم ،
دیگه حوصله م ازخودم هم سررفت
مگه این لیوانِ عمر، همیشه ،
پُر میمونه ؟
آیا رخوت زده گیِ من تا همیشه ،
همیجورِ ناجور، آسمون جُل میمونه ؟
آیا این مغز همیشه ،
همینجور خُل میمونه ؟
اگر اینجور باشه که خیلی زشته ، ستمه
چه خوب بود حُر میشد ،
به چشم میدیدم تا ابد همینجور حُر میمونه
باید خودم بنشینم ، پشتِ رُل
اینجوری نمیشه
اما این تنبلی ام تا به رسیدن ،
پشتِ رُل میمونه ؟
رُل ام دراین سناریوی بسیار فخیم چیست ؟
آیا این روح ،
عزم کرده که تا همیشه ی خود ،
سخیف بمونه ؟
به حالِ هُول بمونه ؟
به نکبت اش به حالِ زُل بمونه ؟
همینجور، یکدم ناسور بمونه ؟
همینجوری همه ش ناجور بمونه ؟
شرّ بمونه شُل بمونه ؟
انگار عزم کرده که گاهی هم ، مثلِ تیرهای مسلسل ،
پُر از داغونیِ داغِ سرب بمونه ؟
ما آدما ، به چه داشته هایمان یکریز میبالیم ؟
( گرچه با اینهمه یکریز تَوهُم ،
به نداشته هایمان هم میبالیم )
اگر اینجوری بمونیم ، بوقتِ مرگ یکریز میباریم
آیا دنیاهامون اینجور، اوت میمونه ، فول میمونه ؟
یا که تغییری به خود میدهد این روح ؟
این شوتِ امید که داره میره ، مثلِ گُل میمونه
همین گُل کاشتن هم کلی غنیمته و خوبه
گرچه گُل بودنش هم ، مثلِ یه گلِ میمون میمونه
آدمیزاد ، همچو فازه
زمین هم ، همچو نول
دلبستگی به این زمین و دنیا
مثلِ برق گرفتگی اتصالِ بدِ فاز و نول میمونه
بهمن بیدقی 1402/3/22
زیبا و با مفهوم است
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز(خیام)