چهارشنبه ۱۹ دی
بی هوا شعری از حسین وصال پور
از دفتر آزگار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۲۱ شماره ثبت ۱۲۴۲۵۲
بازدید : ۲۳۳ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب حسین وصال پور
|
دشت در دامان سبزت رنگ و رویش رفته است
گل زهجرانت چندیست عطر و بویش رفته است
رسم مسلخ خانه ی چشم تو عاشق کشتن است
سر به روی سینه آمد هرکه سویش رفته است
نیست تمثیلی که در وصف تو گویم وین عجب
در قیاست ماه تابان آبرویش رفته است
حرفهایش بس که بیراه است نیشم می زنند
خار انگار در میان خلق و خویش رفته است
ما که از درماندگی در خویشتن پژمرده ایم
خوش بحال پای بیماری که کویش رفته است
با خودم گفتم که از سر یاد او بیرون کنم
باز شعرم بی هوا تا گفت و گویش رفته است...
حسین وصال پور
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
بسیارزیباست